کد خبر: ۱۴۴۳۷
تاریخ انتشار: 11 مهر - 1395 16:24
اختصاصی
در اوایل سال ۹۱ بود, که یکی از خواهرهام توسط یکی از دوستانش پاش به کلاسهای حلقه در کرج باز میشه... و بعد از مدت کوتاهی به خواهر کوچکترم هم پیشنهاد میده به همراه شوهرش تو کلاسا شرکت کنن...

به گزارش فرقه نیوز؛

بنده شخصا قربانی حلقه نیستم ولی از آنجا که حدود ۴ سالی هست که خانواده ام با حلقه در گیر هستند, و بنده از نزدیک در جریان کم و کیف ماجرا بوده ام, فقط مشاهدات خود را بیان خواهم کرد و نظرات خود را خواهم گفت... انشاالله که مفید واقع بشه واسه دوستان...

بنده ۳ خواهر بزرگتر از خود دارم و یک برادر کوچکتر.. خواهرهام ۱۲ , ۱۰، و ۲ سال از من بزرگترند...

در اوایل سال ۹۱ بود, که یکی از خواهرهام توسط یکی از دوستانش پاش به کلاسهای حلقه در کرج باز میشه... و بعد از مدت کوتاهی به خواهر کوچکترم هم پیشنهاد میده به همراه شوهرش تو کلاسا شرکت کنن...

اونا هم موافقت میکنن....

بنده ابتدا اصلا در جریان نبودم و تا اون موقع اصلا نمیدونستم حلقه چی هست...

کم کم با گذشت زمان نه چندان زیادی, تغییرات رفتاری رو مخصوصا در خواهرم ندا و عباس مشاهده میکردیم.... حرفهای معنوی و نورانی خوبی میزدند.. که تا اون موقع از اونا نشنیده بودم

خدمت دوستان عرض شود که خانواده بنده مذهبی نیستن, و فقط تو خونه پدر و مادرم و من نماز میخونیم.... (البته اگر نماز خوندن ملاک باشه )....

خواهرم از عشق و محبت, از خوبی, شور و هستی و اینا حرف میزد.... میگفتن تازه از خواب غفلت بیدار شدیم و دنیا رو جور دیگه ای میبینیم... خوب شده بودن... واقعا حرفای قشنگی میزدن....

بنده اون روزا درگیر پایان نامه دانشگاهم بودم... خواهرام هفته ای یکبار میومدن پیش ما, معمولا هم شنبه بود که وقتی میان کرج, بتونن تو کلاسای حلقه هم شرکت کنن...

مامانم میگفت میرن کلاسای عرفان....

بنده شروع کردم به تحقیق در مورد عرفان حلقه (کیهانی )... البته از طریق اینترنت.... موارد آزمایشگاهی میدانی هم که پیش روم بودند....

خواهرهام میدونستن من کاملا در جریان هستم اما بدلیل اینکه بنظرشون افراطی بودم (بدلیل رعایت بی چون و چرای احکام شرعی) بهم نگفتن...

اما در اواخر تابستون بود که بهم گفتن برم کلاسا, منم نشستم با اون چیزایی که خونده بودم از اینترنت به بحث کردن...

به من میگفتن تو یک بار بیا تو کلاسها بشین بعد قضاوت کن... از دور قضاوت نکن نوید جان، تو که اطلاعاتی نداری... اینقدر سوپردانا نباش...

گفتم من که نمیدونم تو کلاسا چی میگذره و ماهیت اتصال چی هست, چرا باید بیام و بشینم تو اتصال ؟

میگفت همین دیگه، باید بشینی تو اتصال تا بفهمی.... حلوای لن ترانی,،تا نخوری ندانی....

(حاشیه بنده حقیر هنوز با این طرز فکر مشکل دارم... آیا حتما برای تشخیص حق یا باطل بودن یک دین, مذهب یا فرقه باید به آن وارد شد؟ یا از ادله عقلی و برون دینی هم میتوان استفاده کرد؟ مثلا برای اثبات گمراهی داعش, حتما باید در کلاسهای عقیدتی داعش شرکت کرد؟

دوستان حلقه معتقدند چون عرفان از مقوله ادراکات و دریافت ها و آگاهی هاست, پس باید چشیده شود.... بر خلاف مکاتیب غیر عرفانی که با عقل میتوان به حقانیت یا بطلانشان حکم داد....)

بهش گفتم شما میگید دارید حرکت میکنید به سمت خدا اما حتی وظایف شرعی اصلی حتی نمازت رو هم انجام نمیدی... این که فقط ادعاست..

میگفت همین دیگه... اولا تو از کجا میدونی من نماز نمیخونم.... تو ظاهر گیر کردید دیگه.... مگه تو نماز میخونی؟ به این دولا راست شدن میگی نماز؟ فعلا که میبینی خدا اومده تو زندگیمون.... من قبلا کی از خدا حرف میزدم؟ اصلا بر فرض این فرقه انحرافی باشه , فعلا که ما رو به خدا نزدیکتر کرده.... کاری که آخوندا این همه سال نتونستن با مردم بکنن و از اسلام فقط کشیدن والضالین تو نماز و از اینجا تا اونجا مس کردن رو یاد گرفتید. مگه حضرت علی از خدایی شدن و اخلاق حرفی نزده؟ در ضمن بیماریم هم خیلی خوب شده, در صورتیکه شماها نتونستید کاری کنید (خواهرم بدلیل مشکلات زنانه،یک ماه تحت درمان استاد طب اسلامی بنده، آقای عویدی از شاگردان آیت الله تبریزیان بود که بدلیل طی نکردن کامل دوره و مصادف شدن با ورود به حلقه ناتمام ماند.)......

هیچوقت اون روز رو یادم نمیره که تمام داروهارو ریخت بیرون و گفت اینا چرت و پرت و دلالیه.... با فرادرمانی همه چی خوب میشه و این نشونه الهی بودن این عرفانه...

گفتم: ما این همه حدیث طبی از معصومین داریم،یعنی معصومین متوجه این فرادرمانی نبودند خانم شیعه؟

گفت تو فقط میخوای منو روبروی معصومین قرار بدی.... امامها در حد فهم زمان خودشون صحبت میکردن...

گفتم اولا معصومین علیهم السلام همونقدر که به اخلاق و معرفت تاکید کردن به احکام شرعی هم تاکید و پافشاری کردن... اما معمولا این احادیث که از کجا تا کجات رو مس کن، معمولا تو جامعه مطرح نمیشه، لازم هم نیست... اون کار مجتهد و مرجع تقلیده که پس از ۲۰، ۳۰ سال متخصص شدن تو فقه و اصول و منطق و ادبیات و بیان و بدیع و علوم اسلامی بیاد این احادیث رو بررسی کنه و در قالب رساله عملیه به ما بگه که پیامبر و معصومین علیهم السلام فرموده اند (توجه کنید معصومین و نه خود شخص روحانی ) که اینجوری نماز بخونه و از اینجا تا اونجا رو مس کن...

بعدش هم راه رسیدن به کیفیت و نماز واقعی (و نه دولا راست شدن ) اجرای همین ظواهر و فقه هستش تا کم کم از ظاهر به باطن حرکت کرد...

دوما ما هم قبول داریم دین فقط فقه و شریعت نیست... مطمئنا باطنی پشت این ظاهر قرار داره... وگرنه دولا راست شدن من با نماز خواندن حضرت رسول (صلی الله علیه و آله ) که معلومه یکی نیست.. باطن نماز پیامبر کجا و من کجا؟

مشکل شما اینه که ظاهر را از باطن جدا میکنید و از آن بعنوان دو بال برای پرواز و این چیزا یاد میکنید.. این اشتباه محضه... برای رسیدن به باطن و طریقت باید همراه ظاهر و شریعت بود...

سوماشما که شیعه ای، امام باقر و امام صادق علیهما السلام در روایتی گروه مرجئه را لعنت کرده اند.

مرجئه گروهی بودند که میگفتن شناخت و ایمان قلبی به اسلام کافیه و نیازی به انجام مناسک دینی نیست...( باطن گرایان بی ظاهر )

چهارما تو زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله دزدی و شرابخواری نبود؟رشوه نبود؟ زنا و قمار نبود؟

مشکل از تدین و دین داری ماست..

شما تا حالا رفتید پیش متخصصین دین و فقه و اخلاق و البته و البته عرفان تا بفهمید اصلا دین چی هست؟ اولین قرائتی که آقای طاهری از دین و عرفان کرده اند را بدلیل جذابیت اولیه پذیرفته اید...

بدون توجه که مس را زرپیچ شده تحویلتان داده اند....

پنجما اگر روحانی یا آخوندی هم مرتکب گناه شد و خلافی انجام داد چه ربطی به ظاهر دین داره؟ نهایت نتیجه ای که میتونیم بگیریم اینه که ایشون یا بر هوای نفسشون مسلط نیستن و طبق علمشون, عمل نمیکنن و یا معرفت صحیح دینی ندارند..

(حاشیه مورد پنجم در مورد حلقه هم صادقه..بی بند و باری و فسق و فجور و شرابخواری یک مستر ربطی به اصول حلقه ندارد....)

3 رکن دین عبارت است از اصول( اعتقادات ), شریعت(فقه ) و اخلاق...

کسی که دین رو فهمیده, علاوه بر اعتقادات و فقه و شرع به اخلاق و انسان بودن هم باید اهمیت بده...

نتیجه گیری کسی که یکی از موارد بالا رو از ارزش بندازه دارای معرفت صحیح دینی نیست و اسلام رو نفهمیده....

گفتار بالا, گفته ی متخصصین فن و دین هستش و نه برداشت شخصی حقیر...

به گفته بزرگان اعتقادات مقدمه فقه و شریعت, و احکام مقدمه تهذیب اخلاق هستش....

به بهونه رسیدن به اخلاق نمیتوان نقش مقدمات را انکار کرد....

خواهرم میگفت

من کی گفتم احکام و فقه مهم نیست.. خیلی هم مهمه

+ بالاخره مهم هست یا نه؟

- بله، مهمه.

+آهان،حالا شد...

- اما اخلاق اجتماعی و رابطه با خدا هم مهمه

+بله، پس قبول کردی که شریعت لازم و واجبه... اعم از حلال و حرام

- مهم هست ولی هدف اصلی رسیدن به خداست، شاید کسی واقعا انسان اخلاقی باشه بدون رعایت فقه و شریعت...

+ گفتم که چنین شخصی نفهمیده دین چی هست.... از لحاظ عقلی، فلسفی و عرفانی چنین امری غیر ممکنه (یعنی بدون شریعت به خدا رسیدن )...

( عزیزان بنده بند بالا را در مقاله ای جداگانه موشکافی خواهم کرد که چرا اینگونه است )

+ پس بالاخره احکام مهم هستن دیگه؟

- بله،مهمه

+ قبول داری بر طبق اعتقادات شیعه و توقیع حضرت صاحب الزمان (عج ) برای یادگیری احکام باید رفت پیش مرجع تقلید اعلم و با تقوا؟

-بله

+ خب مراجع (دقت کنید عزیزان, حرف مرجع تقلید حجت دینه ) فرموده اند که شرکت تو کلاسهای حلقه حرام شرعی است... میفهمی معنی این حرف رو؟

- مراجع اطلاعات دقیق از این کلاسها ندارن، بهشون اطلاعات غلط دادن.. اونها هم استفتا دادن..

+ بی دلیل حرف نزن... مراجع تیم تحقیقاتی قوی دارند.. و از رو شواهد حرف میزنن... اساسنامه و اصول اعتقادات حلقه که موجوده..

- این تیم تحقیقاتی اومدن کلاسا اتصال بگیرن؟

+ (اینجا دیگه بنده کم اوردم...)

+ بنا به فتوای مراجع شیعه از جمله رهبر انقلاب آیت الله العظمی خامنه ای, مردمی که در کشور اسلامی ( البته اگر به سخره نگیرند دوستان حکومت اسلامی رو و بحث رو سیاسی نکنند ) زندگی میکنند, موظف به رعایت قوانین حکومتی و دولتی کشور هستند. و هرگونه تخلف از قوانین حکومتی و نظامی و انتظامی حرام شرعیه.. یعنی شما از چراغ قرمز رد بشی، چون از قانون کشور اسلامی تخلف کردی مرتکب معصیت شدی...

- خدا منو بخاطر رد کردن چراغ قرمز میبره جهنم اما اون آقا زاده رو که اختلاس کرده رو بخاطر گریه واسه امام حسین میبخشه؟

+ نه من اینو نگفتم...

الان چرا دارن کلاساتون رو جمع میکنن؟ چون برخلاف قانونه، حتی اگر حرفای خوب تو کلاس بزنن..بگذریم

در طول همین مدت،بنده بحث هایی مشابه در این زمینه با دو خواهرم داشتم... بنده در آبان ۹۱ راهی خدمت مقدس سربازی شدم..

یادم میاد یه روز اومده بودم خونه که دیدم آبجیام و مادرم و خواهرزادم تو اتاق هستن... رفتم تو اتاق دیدم خواهر کوچیکم، دراز کشیده کف اتاق، زانوهاش زیرش بودن،سیاهی چشاش معلوم نبود و از دهنش کف میومد بیرون....

از ترس خشکم زده بود... صدای یک مرد با زبان برزیلی یا پرتغالی از دهنش خارج میشد....

ناخودآگاه استعاذه گفتم و بسم الله الرحمن الرحیم، خواهر بزرگترم دستشو گذاشت رو آبجی، یه خرده عادی تر شد... قسم میخورم آبجیم بلند شد همچین گلوی منو گرفته بود و فشار میداد که اصلا نمیتونستم خودمو نجات بدم... آروم شدش، نشسته بود هی گریه میکرد و معذرت میخواست... میگفت دست خودم نبود.

(و بنده یقین داشتم که کار خودش نیست )

اما دامادمون، دیپلم ردیه..

همیشه، حتی الانم یه سررسید دستشه.... هر چند ساعت بازش میکنه یه چی توش مینویسه و میبنده...

یادمه اولین بار بهش گفتم چی مینویسی, گفت بیا بخون سررسیدش رو گرفتم، دیدم توش شعره... از اون خیلی خیلی خیلی بعید بود، اصلا با شعر میونه ای نداشت....البته شعرها خیلی بهم ریخته بود، قافیه و وزن بیشتر ابیات جور در نیومده بود اما به هر حال مطمئنا کار خودش نبود...

ما در حلقه یار به تو پیوند شدیم

لطف یار ما را به مهمانی گرفت

در میکده عشق همه سوختگانیم

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

+ مصرع آخر سروده دولتشاه میباشد.

هنوز داره ازین شعرا میگه

میگه برام آگاهی میاد و منم مینویسم....

تو کلاسا سررسیدش رو میخوند و بقیه گریه میکردن......

تو سررسیدش کنار بعضی از ابیات یه ضربدر میذاشت.... میگفت اینجا وارد شبکه منفی شدم.... مثلا از هر ۵ بیت، یکیش ضربدر خورده بود...وقتی ابیات رو میخوندی کفر محض بود... کفر....

میگفتم از کجا میفهمی الهی هست یا شیطانی؟ ملاکت چیه؟

میگفت معلومه دیگه.. راحت میشه فهمید.... بیشترش البته الهیه...

البته بنده سر خیلی از ابیات که ایشون میگفت الهی هستن بحث داشتیم.... و من موافق الهی بودن اون ابیات نبودم

مثل

لا اله الا الحارث

سجده کن, هو هو منم

(اعوذ بالله من الشیطان الرجیم )

بگذریم، که همین بیت که ایشون الهی میپنداشتند، کفر محضه....

خواهر کوچیکم روحیه اش بقدری لطیف شده بود که با کوچکترین شعر و موسیقی گریه میکرد..

یادمه یه آلبوم موسیقی داشت بنام پرواز همای،هی گوش میداد،هی گریه میکرد...

بنده دی اعزام شدم نیروی زمینی ارتش تو قوچان.... و از خانواده دور بودم.

کلاسهای حلقه هنوز ادامه داشت... و دو خواهر من بعلاوه دامادمون و خواهرزادم تو کلاسها بودند... خواهرزادم بعدش رفت تو کلاسا، البته چون نوجوونه، زیاد جدی نگرفتتش.... اما اتصال و فرادرمانی رو پایه بود کلا....

من که شهرستان بودم بیشتر.. امامادرم میگفت آبجی کوچیکم هر جمعه صبح میاد تا کرج... واسه ما یه توضیحاتی میده منم واسه اینکه ناراحت نشه گوش میکنم اما اصلا حرفاشو دوس ندارم. چون میگه نذر یه جور رشوه به خداست.....

بنده مرداد ۹۳ ترخیص شدم....

روزها میگذشت و کلاسهای حلقه ادامه داشت...

خواهرهام دیگه خیلی کمتر میومدن خونه ما شاید ماهی یک بار... مخصوصا وقتی با مخالفت من ،مادرم دیگه تو کلاسا شرکت نکرد....

خواهر کوچیکم که نمیدونم از چه زمانی مستر شده,هنوزم کلاس برگزار میکنه...

بنده سال ۹۴ متاهل شدم و رفتم سر زندگیم....

بعدها شنیدم که خواهر بزرگترم را که به زور جلوش رو گرفته بودم برای ورود به حلقه, بالاخره وارد کلاسا کردن.... الانم میره کلاسارو...آبجیم دچار تنگی نفس بود, الان میگه خوب شدم واقعا, تازه ترم ۳ هستش....

و واقعا هم سرفه هاش بهتر شده... (انشاالله که تا آخر اینطوری بمونه )

الان به والله قسم.... تو خونه ی خواهرای من رو دیوارا، یه آیه قرآن نمیبینی. هیچکدومشون مفاتیح الجنان ندارن.... نماز نمیخونن... فقط آبجی کوچیکم چندبار دیدم به والله بی حجاب، بدون وضو، پشت به قبله نماز میخونه.... میگه مگه خدا فقط سمت کعبه است....

(نتیجه گیری ماها و همچنین بزرگان دین و معصومین اینقدر متوجه نیستیم که خدا فقط سمت قبله نیست ).....

بعد ادعای شریعت و فقه هم میکنن. بله،شاید اشکال از خواهر من و مسترش باشه و ربطی به حلقه نداشته باشه...

اما چرا اجازه دادند این عرفای بالله، فانیان فی الله،باقیان بالله، عروج کنندگان عوالم نفس به سوی کثرت... اصلا کلاس برگزار کنند؟

بنده بقدری انحرافات اعتقادی از مسترها دیده ام

از وجود تناقض در قرآن، تحریف قرآن، وجود طلسم در تعویذات معصومین،نفی توسل، زیارت،شفاعت و خیلی موارد دیگر....

الان خواهر بزرگترم که ترم ۳ هستش میگه خوب شدم از دست تنگی نفس اما معده اش بدجور داغونه،همش میگه برون ریزیه...

پسرش رو هم که فقط ۱۷ سالشه بردن تو کلاسها، که بعد از اینکه متوجه شدم نذاشتم بره، که اون خودش یه داستان داره...

آبجی وسطیم که مستره اما کلاس برگزار نمیکنه، دخترش که ۱۷ سالشه هم تو حلقه بود... الان هیچکدومشون نه کلاسارو میرن نه فرادرمانی میگیرن.... دست خواهرزادم از مچ خیلی خیلی درد میکنه،اما میگن فرادرمانی دیگه جواب نمیده... تمام دکترایی که فکر میکنید رفتن, از مغز و اعصاب و فیزیوتراپ گرفته تا ماساژور تیم ملی... هیچکدوم تشخیص نمیدن مشکل از کجاست؟

میگن ظاهر دست سالمه..

خود خواهرم پشتش همش میگیره...

اما وقتی میره دکتر، نمیفهمن چشه.... حتی تا طب سوزنی پیش رفته.... هیچ نتیجه ای نگرفته....

آبجی کوچیکمم قبل از ماه مبارک رمضان بمدت 45،6روز پیوسته ناراحتی زنانه داشت اما به هیچ وجه نرفت دکتر.... احتمالا واسه مسترا افت داره برن دکتر... شوهرش بهش فرادرمانی میداد اما خوب نشد...بالاخره رفتن دکتر،گفتن منتظر یائسگی زودرس در سن ۲۹ سالگی یا برداشته شدن رحم و تخمدان باشید....

این حرفا رو جدیدالورود های حلقه بعلت داغی و جوگیری بیش از حد فعلا متوجه نمیشوند.... بنده هم هیچ توقع ندارم که کسی را هدایت کنم.... بنده وظیفه ی شرعیم بود، حقیقت رو بگم... هدایت از آن خداوند است.... بنده نتونستم خانواده خود را مجاب کنم، البته بیشتر به این دلیل ناموفق بودم که در ابتدا زیاد موضوع رو جدی نگرفتم و به شدت پیگیر نشدم... ثانیا مگر میشود به مستری که کلاس ۸۰ نفره اداره میکند و مرید دارد فهماند که در حال اشتباهی..؟

زهی خیال باطل

الان علاوه بر اینکه خانواده ما از هم پاشیده است، هیچ کدوم از اقوام سمت خواهرای من هم نمیان... چرا؟چون خواهر کوچیکم به هرکس میرسه دعوت به کلاسا میکنتش و بنده هم با روشنگری مانع میشم... و فقط میگم به خواهرم بگن هر وقت خودت خوب شدی ما هم میاییم..و من الله توفیق

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار