کد خبر: ۱۴۴۶۴
تاریخ انتشار: 13 مهر - 1395 09:41
فعالیت­‌های تبشیری بیش از اینکه در زرتشتی کردن جامعه ایران توفیق داشته باشد، در متلاشی کردن ثبات اجتماعی و امنیت ملی کشور نقش خواهد داشت.

به گزارش فرقه نیوز و به نقل از مهر، متن پیش رو یادداشتی است از مرتضی آقامحمدی، پژوهشگر مؤسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر که از نظر می گذرد؛

از شاخصه­‌های اصلی و بنیادین انقلاب ایران، هویت دینی و شیعی آن است. به همین دلیل از آغاز انقلاب تا کنون همواره یکی از ابزار و اهداف دشمنان، در حمله و هجمه به نظام، تلاش برای ضربه زدن به مکتب شیعه و اعتقادات دینی مردم، به ویژه نسل جوان بوده و هست. با افزایش رسانه­‌های جمعی و ماهواره­‌ها این امر با شدت و قوت بیشتری دنبال می‌گردد. دعوت مردم ایران به زرتشتی­ گری تحت عنوان بازگشت به اصالت خویشتن و احیای دین مترقی و متمدن و صلح‌طلب ایران باستان و از طرف دیگر اسلام را دین اعراب و تازیان و مهاجمان بهیران خواندن و تحریک احساسات میهن­‌پرستانه، از جمله حربه­‌هایی است که در طی سال­های اخیر با جدیت پیگیری می­‌شود. این وجیزه درصدد پرداختن به آموزه­‌های این دو مکتب نیست، اما از همان نگاه وطن­‌پرستانه لازم است تا نکاتی را درباره دنیای امروز خود، درنظر داشته باشیم.

 اساسا یک دین بر اساس توانایی­‌هایش در جلب توده­‌ها پیش می­‌رود. گرچه عمده و شاید همه ادیان الهی، از خدا می­‌گویند و به راستی و درستی و صداقت و اخلاق و انسان ­دوستی دعوت می‌نمایند، اما عمده این است که یک دین بتواند خدا را به گونه­‌ای قابل درک و اتصال و گفتگو معرفی نماید و کل ساختمان اخلاقی، کلامی و فقهی آن دین دارای انسجام و قوام و هماهنگی با یکدیگر بوده و ایمان آوردن به آن، دیگر در درون انسان احساس دوگانگی و بلاتکلیفی و سردرگمی ایجاد نکند. به عبارت دیگر قرار نیست برای اعتبار یافتن دین، دینداران نقص‌ها و کاستی‌های دین را به او ببخشند و نادیده بگیرند.

لازمه این امر، داشتن هماهنگی همه­‌جانبه دین در ابعاد مختلف آن است تا روح انسان همراه با او و بدون تنش شناور باشد و با خیال راحت سرسپرده و دل‌سپرده آن گردد. این خصیصه نه تنها در آیین زرتشت که حتی در مسیحیت نیز یافت نمی­‌شود. مسیحیت دینی است که به لحاظ قابل درک بودن و نیز جامع بودن مشکل دارد. اینکه می­‌گویند باید به مسیح و مسیحیت دل سپرد و سپس آن را در درون احساس کرد و آرامش گرفت یا مسئله تثلیث اینها اجازه نمی­‌دهد ذهن انسان به راحتی با آن همراه شود. مسیحیت حس اشباع و اقناع را به مخاطب نمی­‌دهد. البته در اروپای قرون وسطی مسیحیت این توان را داشته است.

نکته این است که مسیحیت آن زمان، مبتنی بر اجماع آباء کلیسای قرون وسطای اروپایی بوده و از این طریق، کاستی­‌های خود را برطرف می­‌کرده است. از این روی مسیحیت موجود، در عمده تعالیم خود اروپایی و قومی است. در نتیجه در دنیای معاصر مجبور است هر روز برای حفظ پیروانش، از مواضع پیشین خود دست بردارد و این عقب‌نشینی‌های مستمر سبب می‌شود که دیگر این دین شکوه و عظمت پیشین خود را نداشته باشد. به جرأت می‌توان گفت مسیحیت امروز هرگز قادر نخواهد بود تا همچون دوران صلیبیون نیروهای خود را بسیج نماید. آنها اساسا انسان را به ایمان پیش از اندیشه و تعقل فرا می­‌خوانند تا آن نقص­‌ها اینگونه پوشش داده شود. درباره آیین زرتشت نیز همین امر صادق است.

کشوری مثل ایران و نیز دیگر کشورهای منطقه همچون عربستان و حتی روسیه، برای حفظ ثبات اجتماعی و سیاسی خود نیاز به داشتن دین و سنت راسخ و توانمندی هستند که مربوط به اکثریت جامعه است و از این روی باید دین توان لازم و کافی برای پاسخگویی به مطالبات روحی و معنوی پیروانش را داشته باشد و در زمان لازم بتواند در آنها شوری بیافریند و حتی آنها را بر آن دارد تا برای دین فداکاری نمایند. انسان به لحاظ روانی دوستدار فداکاری است. کدام آموزه دین زرتشت می­‌تواند ذائقه ایرانی را که به آموزه­‌های اسلام و معارف اهل بیت(ع) انس گرفته به خود جذب نماید؟

به زبان ساده کدام متن دینی زرتشتی می­‌تواند همانند چند سطر از دعای عرفه یا کمیل برای انسان شور و حال بیافریند، درعین حالی که از عمیق­ترین مضامین توحیدی و اخلاقی و عرفانی سرشار باشد؟ واقع امر این است که اگر قرار باشد ایرانی‌ها مسلمان نباشند زرتشتی هم نمی­‌شوند، آن کفش­‌های دوره کودکی دیگر مناسب این پاهای بزرگ شده نیست. آن دین چیزی ندارد تا بخواهد احساسات این مردم را تحریک کند و قابل درک باشد. بنابراین این فعالیت­‌های تبشیری در دل مومنان کارگر نخواهد افتاد و بیشتر در خدمت کسانی قرار می­‌گیرد که اعتقادات اسلامی محکمی ندارند و یا اپوزیسیونی هستند که به دنبال دستاویزی برای مخالفت­‌های سیاسی می­‌باشند. در این صورت هم این اقدامات به غیر از بر هم زدن ثبات اجتماعی ثمری نخواهد داشت.

ایران کشوری است با اکثریت شیعی و هویت و قوام این کشور بدان است، همانگونه که کشوری مثل عربستان بر هویت غالب سلفی، ثبات می­‌یابد. در کشورهای سکولار اروپایی هرچه جامعه از ادیان مختلف پر باشد، این تکثر ادیان سبب ثبات اجتماعی می­‌شود. وقتی قرار نیست حکومت دینی باشد و نیز محور ثبات و پایداری جامعه و کشور دین آن نیست، هر چه دین غالب کمرنگ­‌تر باشد، اداره آن جامعه سهل­‌تر است، اما در منطقه ما، به دلایل مختلف اجتماعی نمی­توان چنان توقعی داشت و این دین اکثریت است که به آن جامعه هویت می­‌بخشد و برای آن کشور ثبات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایجاد می­‌کند. هر چه قدرت و وجاهت طرف اکثریت تضعیف شود، جامعه متزلزل و بی­‌ثبات­‌تر می­‌گردد. نمونه این داستان کشور عراق است.

در نتیجه در این منطقه هرچه مذهب و دین اکثریت تضعیف شود آن کشور شکننده­‌تر شده و بیشتر در معرض آسیب قرار می­‌گیرد. ایران در تاریخ معاصرش یک مرتبه این اتفاق تلخ را تجربه کرده است. رضاخان تلاش کرد تا ایران را اسلام­­‌زدایی کند، اما این اقدام نه تنها کشور را به سمت تعالی سوق نداد، بلکه سبب شد تا جامعه از درون تهی شود و هویت خویش را از دست بدهد. همین امر زمینه را برای پذیرش ایدئولوژی کمونیسم در ایران هموار کرد. کوتاه سخن اینکه، آن فعالیت­‌های تبشیری بیش از اینکه در زرتشتی کردن جامعه ایران توفیق داشته باشد، در متلاشی کردن ثبات اجتماعی و امنیت ملی کشور نقش خواهد داشت و به احتمال قوی اگر در دور شدن جوانان از اسلام موفق باشد، توفیقی در جذب آنها به سوی خود نخواهد داشت و آنها را طعمه صیادانی قوی­تر خواهد کرد.

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر: