کد خبر: ۱۴۵۴۴
تاریخ انتشار: 24 مهر - 1395 15:38
گفتاری از امام موسی صدر؛
اسلام به رهبری امام حسین دوباره در شکل حقیقی خود یعنی آزادمنشی و آزادی‌بخشی به فرودست‌شدگان متولد شد. از این روست که پیامبر می‌فرماید: «من از حسین هستم.»

به گزارش فرقه نیوز و به نقل از خبرگزاری مهر، آنچه در این مطلب می‌خوانید، ترجمۀ متن جستاری از امام موسی صدر دربارۀ عاشورا و تبیین پیوند امامت با شهادت است. این جستار در هم‌اندیشی ادبی مدرسۀ عالی ادبیات بیروت در سال ۱۹۷۴میلادی ارائه شده است. در این هم‌اندیشی که سه روز به طول انجامید، دانشوران و ادبای برجسته‌ای مانند ادونیس و جعفر مهاجر و محمدعلی مکی و عبدالوهاب کاشی و ابراهیم فران و حسن کحیل و فردریک معتوق دیدگاه‌های تاریخی و ادبی خود را مطرح کردند. این جستارها در شمارۀ پنجم مجلۀ پژوهشی در باب عاشورا (حلقه دراسیه حول عاشورا) به دو زبان عربی و فرانسوی به چاپ رسید. متن عربی جستار امام موسی صدر در جلد یازدهم از «مسیرة الامام السید موسی الصدر» منتشر شده که احمد ناظم آن را به فارسی برگردانده است.

امام موسی صدر در این جستار تحلیلی ابتدا به معنای لغوی و اصطلاحی «امام» می‌پردازد و می‌کوشد تا معنای اصطلاحی آن را نزد شیعه تا حد امکان جامع و مانع تبیین کند. وی توضیح می‌دهد که مقصودش از عاشورا و امام دو امر تاریخی نیست بلکه دو موضوع زنده و حاضر و هم‌اکنونی است که با هم در تعامل‌ هستند. رابطۀ امامت و شهادت موضوع مهم دیگر این نوشته است. امام صدر با به تصویر کشیدن نبرد ازلی حق و باطل، فداکاری امام حسین را صفحۀ درخشان این تاریخ دیرینه و حلقۀ ویژۀ این زنجیره قلمداد می‌کند و زمینه‌ها و زمان قیام سید الشهدا را برای مخاطبانش روشن می‌کند و تأکید دارد که عاشورا تا به امروز امتداد یافته و باید هر روز از آن برای خود درس‌آموزی بکنیم.

یک. امام و امامت

علامه علایلی در کتاب المرجع با استناد به پژوهش‌های گستردۀ خود، «امام» را به ترازوی چوبی (شاقول) تفسیر می‌کند که بنّاها برای معلوم شدن راستی یا کجی دیوار به کار می‌برند. این تراز بعدها به تراز جیوه‌ای تبدیل شد. اصل معنای امام این است.

در اصطلاح معاصر «امام» به عالمان دین که رهبری فکری و گفتاری و رفتاری را بر عهده دارند، گفته می‌شود؛ البته در جوامع ما، القاب با تعارفات و مبالغات همراه است.

ولی ماهیت و هدف این بحث می‌طلبد که واژۀ امام را با اصطلاح مذهبی آن از نظر شیعۀ امامیه تفسیر کنیم. امام، انسان است، نه خدا و نه نیمه خدا؛ انسانی است که به کمال مورد نظر اسلام رسیده است؛ انسانی است برتر نه مافوق انسان؛ انسانی است که به کمال رسیده و در عین حال پیشوا و مسئول هدایت امت است. در متون شیعه دربارۀ امام آمده است: امام حجت خدا بر روی زمین است؛ کتاب گویای خداوند است؛ آینۀ تمام نمای اسلام است؛ اسلام مجسم است؛ انسانی است که در احساسات و اندیشه و فرمان و گفتار و کردار و حتی سکوت خود، نقش ترازو را دارد. در حدیثی از پیامبر آمده است: «من ترازوی اعمال هستم و علی زبانۀ آن است.» در یک کلام، امام، انسانی است که در فوق و در قله است و برتر انسان نیست. او وصی است نه پیامبر.

دو. عاشورا

از نظر تاریخی، عاشورا روز کشته شدن امام حسین در کربلاست. مقصود از عاشورا در این بحث و یا حداقل در سخنرانی من، مجموعه حوادث فاجعه‌باری است که در آن روز رخ داده و سوگواری برای آن که پس از آن روز آغاز شده و تا امروز ادامه یافته و با رشد و تحول روبه‌رو بوده است. بنابراین، ما در این پژوهش با دو عاملِ پابرجا، زنده و اثرگذار روبه‌رو هستیم، نه دو رویداد تاریخی. امام همان طور که می‌دانیم، تجسم‌بخش رسالت است و در کانون الگودهی و رهبری باقی است، خواه زنده باشد یا نباشد. ما در کتاب‌های فقهی خود به گفتار و رفتار و سکوت و رضایت امام به عنوان بخشی از مذهب استناد می‌کنیم.

امام، حکم مجسّم و ایمان مجسم است و فرقی نمی‌کند که در جنگ پیروز شود یا شکست بخورد یا از مقام خود [خلافت] کنار گذاشته شود. این عاملی اثرگذار است که تا الان ادامه دارد. عاشورا، شهادت است و شهادت در منطق قرآن، جاودانگی و حرکت و رهبری است.

این آیۀ شریفه را به خاطر بیاورید:«وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً» [۱]؛ خواهش می‌کنم به این نکته در آیه توجه کنید. که: «بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ» [۲]؛ (آل عمران، ۱۶۹) آن‌ها رشد پیوسته دارند: «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ» [۳].

سه. رهبری- دعوت

ما در برابر دو عامل پویا قرار داریم نه دو رویداد تاریخی. بنابراین، میان این دو، تعامل وجود دارد و این تعامل سه عنوان را نتیجه می‌دهد:

۱. شهادت امام؛ ۲. امامت شهید؛ ۳. شهادتِ معیار

اول. شهادت امام: که عبارت است از پیوستگی عمیق بین امام و شهادت تا جایی که شهادت، جزئی بنیادین از مسئولیت پیش‌گامانه امام است.

دوم. امامت شهید: کسی که در راه خدا شهید شده است، امام است. این بدان معناست که شهادت به خودی خود، الگو و [منشأ] رهبری است و این دو در عالی‌ترین مرتبۀ خود، دو عنصر بنیادین در مفهوم امامت هستند. اگر شهید عادی این دو صفت بنیادین از صفات امام را داشته باشد، در زمرۀ کاروان امام به شمار می‌آید.

سوم. شهادتِ معیار: منظورم از این عنوان این است که اگر سطح شهادت امام حسین در عاشورا و عوامل و انگیزه‌های درونی و جزئیات و آثار آن را بررسی کنیم در می‌یابیم که شهادت ایشان از همۀ شهادت‌ها بالاتر است و از این روست که امام حسین را «سید الشهدا» (سرور شهیدان) یا به تعبیر عقاد «ابو الشهدا» (پدر شهیدان) می‌نامیم. در حدیث آمده است: «ای ابا عبدالله، هیچ روزی مثل روز تو نیست.» این عبارت در بسیاری از منابع دینی شیعه آمده است. بنابراین، شهادت حسینی در روز عاشورا، امامِ شهادت‌ها یا شهادتی معیار است.

در این پژوهش آنچه از من خواسته شده، تنها عنوان اول است، یعنی شهادت امام.

فکر کنم یازده همکار من دربارۀ عنوان سوم یعنی شهادت معیار به‌روشنی سخن خواهند گفت، زیرا همۀ آن‌ها مسئلۀ عاشورا را تبیین کرده‌اند.

اما عنوان دوم یعنی امامت شهید، یک بحث مستقل اجتماعی و دینی است که بسیاری از پژوهشگران به طور مفصل به آن پرداخته‌اند و ما در اینجا به همان آیه‌ای که تلاوت شد بسنده می‌کنیم. این آیه به نقش شهید در دعوت کردن و برانگیختن و جاودانه شدن و حرکت به سوی ارزش‌ها مربوط می‌شود.

اکنون به بحث خودمان، یعنی شهادت امام می‌پردازیم.

شهادت امام

۱. مبانی کلی

در اینجا باید دربارۀ مفهوم امام و ضرورت وجود امام از نگاه شیعه و ابعاد مفهوم امام از نظر مذهب صحبت کنیم. برای آنکه پیوستگی این بحث را دریابیم و به تصویری روشن از امام برسیم، باید مبانی زیر را بررسی کنیم:

اولاً، حیات (زندگی) در مفهوم دینی آن، حرکتی پیوسته به سوی کمال است. قرآن این مفهوم را در یک عبارت چنین خلاصه کرده است: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» [۴] ‌یعنی ما پیوسته در حال بازگشت به سوی خدا، یعنی به سوی کمال مطلق هستیم. در بسیاری از آموزه‌های دینی این مفهوم را می‌یابیم. این آموزه‌ها ما را به حرکت دائمی و تلاش پیوسته تا آخرین نفس فرمان می‌دهد.

ثانیاً، حرکت، به معنای تغییر پیوسته است و جهت آن به سوی کمال بی‌نهایت، یعنی خداوند است. این جهت‌گیری می‌طلبد که حرکت، همواره به سوی بهترشدن باشد. زیرا زندگی در مفهوم دینی آن، حرکت پیوسته و تغییر دائمی به سوی حالت بهترشدن و در نتیجه رد هر گونه ایستایی و واپس‌گرایی است.

ثالثاً، حرکت ضروری به سوی بهترشدن -که به طور طبیعی با شکست و تلخی همراه است- بنابر شرایط حرکت، گاه آرام است و گاه، خشونت‌آمیز.

رابعاً، وجود خیر و شر در احساس و در زندگی، پیش از آنکه در خارج، جنگ به راه بیندازد، در درون انسان جنگی همیشگی پدید می‌آورد. این جنگ همان انگیزه‌ای است که انسان را پیوسته به سوی کمال حرکت می‌دهد.

انسان به سوی کمال در حرکت است و انگیزۀ این حرکت، وجود دو عنصر خیر و شر در درون خود او و در خارج است، وگرنه اگر انسان شر را درک نمی‌کرد یا در خارج شر وجود نداشت، اختیار یعنی جنگ یا تلاش همیشگی وجود نداشت و در نتیجه حرکت دایمی به سوی کمال وجود نداشت. این نکته، مفهومی قرآنی است، در سوره شمس آمده است: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» [۵] یعنی خدا به نفس الهام کرد و آن را به گونه‌ای آفرید که‌ همان طور که شر را حس می‌کند، خیر را نیز حس کند، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا. وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا» [۶] رستگاری، یعنی کمال، پس از جنگ [بین خیر و شر] به دست می‌آید. «وَهَدَینَاهُ النَّجْدَینِ» [۷] آفریدگار راه خیر و شر را به انسان آموخته است. آیه می‌افزاید: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ» [۸]؛ برخی کوتاهی می‌کنند و از گردنه عبور نمی‌کنند و مشکل را پشت سر نمی‌گذارند. «وَ مَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ. فَکُّ رَقَبَةٍ» [۹]؛ آزادکردن انسان روزگاری امری فردی بود و امروزه، امری اجتماعی است.

«أَوْ إِطْعَامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبةٍ ، یتِیماً ذَا مَقْرَبَةٍ»[۱۰]؛ اطعام یعنی فراهم کردن [اسباب] زندگی برای انسان خواه فردی و بر اساس توانایی‌های انسان و خواه اجتماعی. بنابراین، انگیزۀ انسان برای حرکت به سوی کمال، وجود دو عنصر خیر و شر و جنگ دائمی میان خیر و شر در درون انسان و در خارج است.

خامساً: دعوت الهی دارای مراحل و درجاتی است: مرحلۀ نخست [خطاب به] وجدان یا به تعبیر قرآن، فطرت است: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا» [۱۱]. فطرت، نخستین مرحله برای دعوت الهی به سوی کمال است. وجدان، پیامبر باطنی و درونی است. مرحلۀ دوم، پیامبر است که خدا او را می‌فرستد می‌شود. پیامبر وجدان جهان هستی و عالم وجود است که به انسان در جنگی که در آن گرفتار است، کمک می‌رساند و اگر خودش بخواهد، او را از تاریکی به سوی نور می‌برد. این، خلاصۀ دعوت همه پیامبران است: «قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِینٌ‌. یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ.» [۱۲] یعنی از تاریکی نادانی به روشنایی دانش و از تاریکی تهی‌دستی به روشنایی رفاه و به همین ترتیب. پیامبران از میان افراد بی‌سواد و انسان‌های عادی انتخاب شدند تا مردم را پاک گردانند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزند. در قرآن چنین عبارتی دربارۀ حضرت محمد(ص) آمده است. بنابراین، نخستین مرحله از دعوت، وجدان است و مرحلۀ دوم، دعوت پیامبران.

اما مرحله سوم از دعوت، شاید خالی از شگفتی نباشد، ولی در عین حال سرشار از خوش‌بینی و تربیت و تبدیل ضعف به توانایی است. این مرحله، رویارویی با مشکلات و مصیبت است.

قرآن کریم در این زمینه منطق ویژه‌ای دارد، زیرا مصیبت را عاملی کمک‌کننده برای بیداری و هوشیاری و حرکت انسان می‌داند. از نظر قرآن، تعاملات اجتماعی و ظهور فساد در دریا و خشکی، عامل دیگری برای آگاه کردن انسان از خطاهای او در مسیر حرکت است. قرآن می‌گوید: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ لِیذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»[۱۳] بر این اساس، می‌بینیم پیامدهای زیان‌بار اجتماعی که نتیجۀ عمل انسان است، هشداری برای انسان شمرده شده که نوعی دعوت جدید است و به انسان یادآوری می‌کند. این، در مورد حوادث اجتماعی است، همین منطق در مورد مصیبت‌ها نیز وجود دارد: «وَ‌لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَی‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ‌بَشِّرِ الصَّابِرِینَ‌. الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ‌. أُولئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ» [۱۴] از نگاه قرآنی حتی مصیبت نیزمرحله‌ای از دعوت است.

سادساً، نکتۀ دیگر اینکه دعوت، همۀ انسان‌ها را در بر می‌گیرد: «وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» [۱۵] قرآن در آیات متعدد بر وجود دعوت پیامبران خطاب به همۀ ملت‌ها در روی زمین تأکید می‌کند و از این راه ثابت می‌کند که دعوت خدا از انسان، عمومی است که پیامبران انجام داده‌اند و امامان و اوصیای هدایت‌گر آن‌را ادامه می‌دهند.

این استمرار و فراگیری در دعوت الهی، عنایتی خداوندی برای نجات انسان از سلطه، هوا و هوس و عناصر شر در درون و بیرون اوست. این عناصر شر، هم در زمان دعوت پیامبران و هم پس از آنان وجود دارند و رفته رفته زیاد می‌شوند تا اینکه خطری برای دعوت به شمار می‌آیند و اینجاست که نقش امام آغاز می‌شود تا از تحریف مفاهیم و احکام الهی به‌دست عناصر و افرادی که اندیشه را تخریب می‌کنند و کلمات را از جایگاه خود تغییر می‌دهند، جلوگیری کند.

بنابراین، نقش امام از نظر شیعه، پاسداری از دعوت و رهبری است، جز اینکه او پیامبر نیست و بر او وحی نمی‌شود، ولی معصوم از خطا و گناه است. این بدان معناست که امامِ معصوم، البته نه امام در اصطلاح معاصر نمادِ ارادۀ الهی در حرکت انسان به سوی کمال است. از این روست که شیعه می‌گوید تعیین امام باید با نص باشد نه با انتخاب [مردم]. بنابراین امام، نمادِ ارادۀ الهی است، یعنی وقتی انسان در مسیر خود به سوی کمال با مشکلات و موانعی روبه‌رو می‌شود (که گاه کوچک است و گاه بزرگ) به او کمک می‌کند. با توجه به اینکه امام نماد ارادۀ الهی است، معنای این حدیث روشن می‌شود که «بیشترین بلا برای پیامبران است و سپس برای اوصیا» این بلا به خاطر مسئولیتی است که آنان در دعوت مستمر خود دارند. معنای این حدیث را نیز که «هر کسی بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته است، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است» می‌دانیم. این حدیث برای مقابله با خطر انحراف و چیره شدن عناصر شر است.

این استمرار در رهبری و کمک به مردم در جنگ درونی و بیرونی و سوق دادن آنان به سوی کمال، تعبیری درست برای سنت خداوند در آفرینش است:«وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً» [۱۶] در اینجا، دگرگونی و تحول و تکامل با ثبات داشتن و مطلق بودن، هماهنگ و همسو است. و امری است که بنیادهای آن تغییرناپذیر ولی محتوای آن تغییرپذیر است. بنابراین، سنت ازلی و مطلق، تغییر همیشگی را می‌طلبد و اینجاست که تغییر و ثبات به یکدیگر می‌رسند.

۲. رابطۀ بین شهادت و امامت

هر پیامبری و پس از او، امام و وصی و پس از او، نمایندگانش (جانشینانش) یعنی همان‌هایی که در حدیث آمده است: «هر فقیهی که خویشتن‌دار، پاسدار دین، نافرمان در برابر هوای نفس و فرمان­بردار در برابر دستور مولای خود باشد، حجت من بر شماست و من حجت خدا بر آنان هستم» این رهبران، یعنی پیامبر و امام و نمایندۀ امام، در پیشگاه خدا مسئول رفتار مردم و حرکت پیوستۀ آنان به سوی کمال هستند، به هر قیمت و در هر شرایطی که باشد، حتی اگر نیازمند فداکاری، یعنی شهادت باشد.

امام مسئول آن است که شهادت را تقدیم کند و در هنگام نیاز، برای شهید شدن پیش‌قدم شود تا حرکت انسان به سوی کمال، که به موانع و دشواری‌های کوچک یا بزرگی برخورد می‌کند، مصون بماند. از این روست که اندیشمندان شیعه و یا حداقل برخی از آنان مخالف‌اند که تشیع، مذهبی جدا از دیگر مذاهب دسته‌بندی شود، بلکه می‌گویند تشیع به معنای مسئولیت‌پذیری و عبارت است از ایدئولوژی رهبران و رفتار پیش‌گامانۀ آنان که بر پایۀ اجتهاد و جهاد استوار است. این ایدئولوژی عبارت است از بررسی صحیح مرحله‌ای که در آن به سر می‌بریم و تلاش تا پای شهادت در راه تبدیل آن به مرحله‌ای بهتر.

اینجاست که به نقطۀ مشترکی عمیق بین امامت و شهادت می‌رسیم، زیرا امامت به معنای مسئولیت پاسداری از حرکت مردم است و طبیعی است که این مسئولیت گاه به درجۀ شهادت نیاز دارد. بنابراین، شهادت جزئی از امامت است و بدین ترتیب، معنای حدیثی را که از ائمه به ما رسیده است، درمی‌یابیم: «هر یک از ما یا شهید است یا مسموم» این حدیث ابعاد مبارزۀ آنان را در راه مسئولیتی که بر دوش داشته‌اند، روشن می‌کند. اینجاست که به خط طولانی تاریخ تشیع می‌رسیم که عاشورا یک صفحۀ درخشان از آن است؛ همان خط دشوار و همراه با مصیبتی که [امام حسین] با وجود اندک بودن یارانش، آن را مذهب مخالفت یا مبارزه (در چارچوب تعهد اسلامی به متونی که با اجتهاد، جدید می‌شود) قرار داد.

۳. رسالت... حلقه‌های به هم پیوستۀ شهادت

رسالت دین، واحد است که در یک زنجیرۀ واحد با حلقه‌هایی به هم پیوسته قرار داد. هدف رسالت تنها با آزادسازی انسان از خودپرستی و تأثیرپذیری از تمایلات شرّ و نیز پرستش پدیده‌ها یا افراد پیرامون تحقق می‌یابد. رهایی از خودپرستی از رهگذر جنگ درونی به دست می‌آید. این رهایی، امری شخصی است که به خودمان اختصاص دارد، هرچند به تلاش زیادی نیاز است و از این رو، پیامبر(ص) آن را «جهاد اکبر» خوانده‌اند. ولی وقتی انسان به رهایی از پرستش خدایان زمینی و رد پرستش افراد پیرامون خود می‌رسد، یعنی وقتی از پرستش مردم و بت‌هایی که او را به بندگی می‌کشند و ضعیف می‌شمارند، آزاد می‌شود، وقتی از بند ستمگران رهایی می‌یابد، با منافع آن‌ها برخورد پیدا می‌کند و معرکه بالا می‌گیرد.

اینجاست که می‌بینیم جهاد پیامبران و امامان و اوصیا همگی در یک میدان است، به گونه‌ای که می‌توانیم موضع هر یک از آن‌ها را در چارچوبی عام بررسی کنیم. از جمله این مجاهدت‌ها و بلکه اوج این فداکاری‌ها، شهادت امام حسین(ع) در روز عاشوراست. شهادت امام حسین حلقه‌ای جدا از دیگر حلقه‌ها نیست و ما آن را از رهگذر «تاریخ دیرینۀ مبارزاتی» که شهادت امام حسین را پدید آورده است، مطالعه می‌کنیم. شهادت امام حسین شهادت‌های دیگری را نیز پدید آورده است، ولی شهادت خود امام حسین در اوج قرار دارد.

از این روست که در روایت‌های شیعه دربارۀ زیارت ایشان آمده است: «السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله» یعنی بین امام حسین و حضرت آدم پیوند برقرار می‌کند «السلام علیک یا وارث نوح نبی الله، السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله، السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله، السلام علیک یا وارث عیسی روح الله، السلام علیک یا وارث محمد حبیب الله» و به همین ترتیب به ایشان سلام می‌دهیم.

این احادیث بر ارتباط میان جنبش حسینی و دیگر جنبش‌های پیشرو، برای آزادسازی انسان از پرستش خدایان زمینی و نیز بر نقش آن در به دوش کشیدن بار تاریخ در جنگ‌هایی که از ابتدا بر ضد ستمگران و در خدمت به ستم‌دیدگان زمین در جریان بوده است، تأکید می‌کند. این جنگ‌ها ادامه داشت و در این مسیر شهیدان پی در پی بر زمین می‌افتادند تا اینکه نوبت به حسین، سرور شهیدان رسید که حلقه‌ای پیوسته با گذشته بود. جنبش او در عین حال که برخاسته از جنبش‌های گذشته بود، به نوبۀ خود مادر همۀ جنبش‌ها نیز بود و در این میان، حسین، پدر شهیدان است.

خدایان زمین که در اصطلاح دینی، ستمگران (طغاة) نامیده می‌شوند، خدایان زور و فریب و جاه‌طلبی و گردن‌کشی و ستمگری هستند. این خدایان و فرشتگان عذاب آن‌ها، انسان را به بندگی می‌کشند و یا به تعبیر قرآن، انسان را فرودست می‌شمارند. البته این کلمه در قرآن معنایی فراگیر دارد، یعنی اینکه انسان برادر خود را ضعیف و فرودست بشمارد، تا دارایی او را بگیرد که در اصطلاح معاصر ما استثمار (بهره‌کشی) خوانده می‌شود، یا آزادی او را بگیرد که آن را استعمار می‌نامیم، یا عقل او را بگیرد که اصطلاحاً آن را سلطه‌گری و فریب‌کاری و ایجاد وحشت و گمراه‌گری می‌خوانیم.

بنابراین، استضعاف به معنای استثمار و استعمار و سلطه‌گری و فریب‌کاری و ایجاد وحشت و گمراه‌گری و همۀ عناصری است که رفتار درست و آزادی مسئولانه را از انسان سلب می‌کند.

طبیعی است که این خدایان به‌راحتی صحنه را ترک نمی‌کنند، بلکه با رسالت دین که در دعوت پیامبران و امامان عینیت می‌یابد، برخورد پیدا می‌کنند و درگیری رخ می‌دهد و خون‌ها بر زمین می‌ریزد و زندان‌ها پر می‌شود و فرودست‌شدگان در زمین مورد ستم قرار می‌گیرند.

سپس مرحلۀ دوم آغاز می‌شود که مرحلۀ «تأویل» نامیده می‌شود. وقتی پیامبری در این میدان پیروز می‌شود، دیری نمی‌پاید که ستمگران نقش خود را تغییر می‌دهند و لباس دین بر تن می‌کنند و از راه احکام دینی و شعایر دینی جایگاه خود را تقویت می‌کنند و مراکز اصلی و عبادت‌گاه‌ها را در اختیار می‌گیرند و خطر دوباره بازمی‌گردد و رنج‌کشیدگان در زمین، همچنان زیر فشارهای جدیدی که به‌دست نهادهای دینی، رنگ قداست به خود گرفته است، باقی می‌مانند و در این میان، عالمان دینی نیز به این ستمگران، خدایان زر و زور و مقام، کمک می‌کنند و فرودستان همچنان رنج می‌کشند و مصیبت ادامه می‌یابد و دوباره با قیام یک پیامبر یا امام، درگیری رخ می‌دهد و خون‌ها بر زمین می‌ریزد و زندان‌ها پر می‌شود و بسیاری قربانی می‌شوند.

۴. حسین (ع) قیام می‌کند

امام حسین با رسالت اسلامی زندگی کرده و شاهد جهاد محمد و علی و اصحاب محمد در راه آزادسازی انسان از قید و بندها و سوق دادن او به سوی کمال بوده است. حسین در عصری می‌زیسته که بت‌ها در کعبه و در جامعه سرنگون شده و امپراتوری فارس و روم و تبعیض‌های طبقاتی قریش از بین رفته و انسان یمنی و حبشی آزاد شده است. او در عصری زندگی کرده که جامعه‌ای نو متولد شده است: جامعۀ برادری که پیامبر آن را بر پایه‌های عدالت و کرامت انسانی و ارزش‌ها بنا کرد. این حسین که با آن جنگ‌ها هم‌عصر بود و نتایج آن‌ها را مشاهده کرد و صف‌ها را از یکدیگر تمایز داد و یاوران حق را در مقابل یاوران باطل یافت، اکنون می‌بیند همه چیز دگرگون شده و کسانی که در گذشتۀ نزدیک، با حق می‌جنگیدند و مردم را با شیوه‌های ستمگرانه فرودست می‌شمردند، اینک حامیان دین جدید و مدعیان حمایت از این دین شده‌اند و در مسجدها و از فراز منبرها حکم می‌کنند. از این رو بود که امام حسین(ع) با درد می‌گفت: «معروف، منکر شده است و منکر، معروف. نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌گردد و از باطل بازداشته نمی‌شود؟ جا دارد که مؤمن ملاقات را خدا آرزو کند، در حالی که بر حق است.»

امام حسین می‌بیند کسانی بر فراز منبر پیامبر و در مراکز جدید رهبری، که مرکز پاسداری از انسان و نجات انسان است، نشسته‌اند که سیاست خشونت و گرسنگی را در مورد مسلمانان اعمال می‌کنند؛ نه فقط ارتشیان بلکه مزدوران حاکم نیز. به شرح نهج البلاغه، ج ۲، و تاریخ طبری، ج ۶ و نیز استیعاب و کتاب‌های ابن اثیر و مسعودی مراجعه کنید. تا از اخبار گروه‌هایی که خلیفه موظفشان می‌کرد که گوشه و کنار جهان اسلام را غارت کنند، باخبر شوید؛ همان گروه‌هایی که در پی قتل و غارت و از بین بردن ارزاق مردم و بستن راه حقوق و سهم آنان و غارت کردن بیت المال بودند.

بدین ترتیب، شمشیر رنج‌دیدگان، یعنی شمشیر محمد دوباره به دست ستمگران می‌رسد و آنان به وسیلۀ این شمشیر دوباره مردم را به استضعاف می‌کشند و این، خطری خون‌بار و بسیار تلخ است.

از سوی دیگر، امام حسین(ع) می‌بیند سیاست تفرقه‌افکنی در میان قبایل و پراکندگی در امت و جدایی میان ملت‌ها و اقوام، بر جامعه حکم‌فرما شده است. به کتاب وقعة صفین نصر بن مزاحم و تاریخ طبری و تاریخ الاسلام السیاسی مراجعه کنید تا دریابید چگونه میان یمنی و قیسی و نیز میان خود گروه‌های یمنی و میان عراق و شام و میان حجاز و شام و میان یمامه و یمن فتنه‌انگیزی می‌کردند و چگونه میان قبایل تفرقه می‌انداختند!

از سوی دیگر، امام حسین با پدیدۀ جعل احادیث روبه‌روست. عده‌ای هستند که شغلشان این است که حدیث جعل کنند و در ازای آن حقوق بگیرند. آن‌ها دربارۀ فضیلت قبایل حدیث می‌ساختند (رک: شرح نهج البلاغه؛ احمد امین نیز این گونه احادیث را در کتاب نهج الاسلام گردآورده است) تا جایی که در علم حدیث، مکتبی به نام احادیث مربوط به مکتب معاویه وجود دارد.

امام حسین می‌دید محنت فرودستان خطرناک‌تر شده است، زیرا ایدئولوژی‌های خطرناکی برای واداشتن رنج‌دیدگان به تحمل سختی‌ها و صبر کردن در برابر آن‌ها شکل گرفته است. در اثر همین ایدئولوژی‌ها بود که فرقۀ «مرجئه» پدید آمد. مرجئه آن گونه که ابن حزم نقل کرده، معتقد بودند: «با وجود ایمان، گناه کردن ضرری ندارد، همچنان‌که با وجود کفر، اطاعت کردن سودی ندارد، بنابراین، اگر انسان، ایمان قلبی داشته باشد، کافی است و هر اندازه ستم کند، زیانی به او نمی­رسد.» این فلسفه برای خدمت به ستمگرانی شکل گرفت که به نام اسلام حکمرانی می‌کردند. فرقۀ «جبریه» نیز درست در همین زمان شکل گرفت و امور را به دست تقدیر سپرد و اراده را از انسان سلب کرد. در نتیجه، خشونت و ترور در حیات فکری، و گرسنگی و گرفتار شدن در غل و زنجیر فراگیر شد.

امام حسین(ع) مشاهده می‌کرد که در نتیجۀ این وضعیت، بی‌گناهان کشته و قبایل تبعید می‌شوند. لبنان در ماجرای تبعید قبایل سهم فراوانی داشت، زیرا بسیاری از قبایلی که به لبنان کوچ کردند، از قبایل شیعی عراق بودند و بدین ترتیب، تابعین تبعید شدند.

امام حسین در مفهوم سپاه اسلام نیز انحرافی عمیق مشاهده می‌کرد. سپاه اسلام سپاهی صاحب رسالت بود که به سپاهی مزدور تبدیل شد. مفهوم بیت المال نیز همین طور: در خدمت امت بود، ولی به دست ستمگران افتاد.

امام حسین شاهد دگرگون شدن مفهوم حکومت (که همان اجرای حکم الهی است نه برآوردن تمایلات شخصی انسان‌ها) و دگرگون شدن شعایر دینی نیز بود. مسجدهای ساده و بی‌پیرایه به ساختمان‌هایی بزرگ و باشکوه تبدیل شد که به شکل و معماری آن اهتمام می‌ورزیدند و آن گونه که پیامبر فرموده بود: «مسجدهایشان از نظر ساختمان آباد است و از نظر هدایت، ویران.»

بیعت نیز دگرگون شده بود. بیعتی که بیانگر رضایت و انتخاب و رأی مردم بود، به امری تحمیلی تبدیل شد که پیشاپیش با تطمیع یا تهدید گرفته می‌شد.

امام حسین این اوضاع و آن پیامدها را در زمینۀ حکومت و حاکمان مشاهده می‌کرد و از سوی دیگر می‌دید که امت همچون گوسفندان به این اوضاع می‌نگرند، بدون آنکه اعتراضی کنند و ناامیدی و بی‌مسئولیتی و ترس و طمع بر همه سایه افکنده است.

۵. حسین شهید

حسین مسئول درست بودن حرکت مردم است. او مسئول است، زیرا امام است. ولی سپاه و قدرتی ندارد. از این رو، تصمیم گرفت خود را به اسلحۀ معیار و میزان تبدیل کند. «آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل بازداشته نمی‌شود؟ جا دارد که مؤمن ملاقات خدا را آرزو کند، در حالی که بر حق است.» امام به همراه فرزندان و اهل بیت و اصحاب و خاندان خود به راه افتاد و فرمود: «به خدا سوگند من از سر غرور و سرمستی قیام نکرده‌ام، بلکه می‌خواهم در حد توان، امت جدم را اصلاح کنم.» امام می‌ایستد تا آن فاجعه به فجیع‌ترین شکل ممکن رخ دهد و دشمنان را رسوا و ادعای آنان در اینکه نمادِ مفاهیم دینی هستند، باطل کند و به مردم نشان دهد که این حاکمان، قدیس نیستند. او برای آنکه وجدان امت را بیدار کند، فرمود: «اگر دین محمد جز با کشته شدن من راست نمی‌گردد، پس ای شمشیرها مرا دریابید.» و همین طور نیز شد.

نتیجۀ این کار همان بود که امام حسین برآورد کرده بود: اعتراض در پی اعتراض رخ داد و شورش و انقلاب شکل گرفت. بنا به گفتۀ طبری، جنبش توابین، زمان کوتاهی پس از کشته شدن امام حسین رخ داد و پس از آن، قیام مدینه و سپس قیام مختار بن ابی عبید ثقفی در سال ۶۶ هجری‌ قمری رخ داد. یعنی پس از پنج سال، بسیاری از بخش‌های جهان اسلام شعله‌ور شد و جنبش‌های خونین و سهمگینی به راه افتاد. در سال ۷۷ مترف بن مغیرة بن شعبه بر ضد حجاج قیام کرد؛ در سال ۸۱ عبدالرحمن بن محمد اشعث و در سال ۱۲۱ نیز زید بن علی بن حسین قیام کردند تا اینکه نوبت به قیام بنی‌عباس رسید که بنی‌امیه را ریشه‌کن کردند. نکتۀ مهم این است که شعار همۀ این انقلاب‌ها «یا لثارات الحسین» بود.

۶. شهادت، در امامت و رهبری اصالت دارد

خلاصۀ سخن اینکه شهادت، مسئولیتی اصیل برای رهبران و برای امام که در اصطلاح شرعی سرور رهبران به شمار می‌آید. بنابراین، قیام امام حسین باید بررسی شود و در یازده جلسۀ آینده مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این جنگ مکتبی، جزئی از کل، و حلقۀ پیوند آینده به گذشته است که در روند طبیعی خود رخ داد و به موفقیت رسید.

بدین ترتیب درمی‌یابیم که ارتباط روشنی بین مفهوم اصیل واژۀ «امام» و واژۀ «شهادت» وجود دارد. این ارتباط در عنوان سخنرانی ما، «عاشورا» جلوه‌گر شده است. به این نتیجه می‌رسیم که کسانی که می‌خواهند در این مسیر گام بردارند، باید برای بر دوش گرفتن چنین مسئولیت‌هایی آمادگی داشته باشند.

۷. استمرار عاشورا

همان گونه که گفتیم، استمرار داشتن عاشورا در تاریخ، برای آن است که به این موضوع همچون یک رویداد و داستان تاریخی نگاه نکنیم، بلکه عاشورا هر سال تکرار می‌شود و کیفیت و شکل بزرگداشت عاشورا ابعاد ملی و بشری و هنری دارد و به شیوه‌های گوناگون به آن پرداخته می‌شود: برخی با شعر، برخی با نثر، برخی با برگزاری مراسم، برخی با تعزیه یا دیگر شیوه‌های تکامل یافته. هدف همۀ این‌ها آن است که این صحنه و نگاره در برابر چشمان انسان باقی بماند تا به او در نبرد با شر کمک کند و تا انسان این دو سخن پیامبر را دربارۀ حسین بفهمد: اول اینکه پیامبر دربارۀ او فرمود: «حسین چراغ هدایت(چراغی که به راه روشنایی می‌بخشد تا انسان‌ها هدایت شوند)و کشتی نجات است.»

جمله دوم: «حسین از من است و من از حسین هستم.» اینکه حسین از پیامبر است روشن است چون فرزند اوست ولی اینکه پیامبر از حسین است، بر اساس نقش عاشورا در تاریخ است، زیرا اسلامی که برای آزادسازی انسان آمده بود، خود به غل و زنجیری در دست مردمان فرصت‌طلب تبدیل شد. اسلام به رهبری امام حسین دوباره در شکل حقیقی خود یعنی آزادمنشی و آزادی‌بخشی به فرودست‌شدگان متولد شد. از این روست که پیامبر می‌فرماید: «من از حسین هستم.»

خواهش می‌کنم عذر مرا در تأخیر و خلاصه‌گویی بپذیرید.

والسلام علیکم ورحمة الله

پی‌نوشت‌ها:

[۱]. «کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مرده مپندار.» (آل عمران، ۱۶۹)
[۲]. «بلکه زنده ‏اند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌‏شوند.» (آل عمران، ۱۶۹)
[۳]. از فضیلتی که خدا نصیبشان کرده است، شادمان‌اند. به آن‌ها که در پی شان هستند و هنوز به آن‌ها نپیوسته‌اند، بشارت می‌دهند.» (آل عمران، ۱۷۰)
[۴] ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او باز می‌گردیم.» (بقره، ۱۵۶)
[۵]. ما از آنِ خدا هستیم و به او باز می‌گردیم.» (بقره، ۱۵۶)
[۶]. سپس بدی‌ها و پرهیزگاری‌هایش را به او الهام کرد.» (شمس، ۸)
[۷]. «و دو راه پیش پایش ننهادیم؟» (بلد، ۱۰)
[۸]. «و او در آن گذرگاه سخت قدم ننهاد.» (بلد، ۱۱)
[۹]. «و تو چه دانی که گذرگاه سخت چیست؟ آزاد کردن بنده‏ است.» (بلد، ۱۲ - ۱۳)
[۱۰]. «یا طعام دادن در روز قحطی، خاصه به یتیمی که خویشاوند باشد.» (بلد، ۱۴ - ۱۵)
[۱۱]. «فطرتی که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است». (روم، ۳۰)
[۱۲] «از جانب خدا نوری و کتابی صریح و آشکار بر شما نازل شده است، تا خدا بدان هر کس را که در پی خشنودی اوست به راه‌های سلامت هدایت کند و به فرمان خود از تاذیکی به روشنایی شان ببرد.» (مائده، ۱۵-۱۶)
[۱۳] «به سبب اعمال مردم، فساد در خشکی و دریا آشکار شد، تا به آنان جزای بعضی از کارهایشان را بچشاند، باشد که بازگردند.» (روم، ۴۱)
[۱۴] البته شما را به اندکی ترس و گرسنگی و بینوایی و بیماری و نقصان در محصول می‌آزماییم و شکیبایان را بشارت ده، کسانی که چون مصیبتی به آنان رسید، گفتند: ما از آن خدا هستیم و به او باز می‌گردیم. صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنان باد.» (بقره ۱۵۵-۱۵۷)
[۱۵]. «و هر قومی را رهبری است.» (رعد، ۷)
[۱۶] «و در سنت خدا تغییری نخواهی یافت.» (احزاب، ۶۲)

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار