کد خبر: ۱۴۸۱۹
تاریخ انتشار: 17 آذر - 1395 08:33
نگاهی به پدیده عرفان های نوظهور؛
واژه عرفان در فرهنگ شرق سابقه ای دیرینه دارد، تا آنجا که در این واژه به ظاهر ساده، مفاهیم بسیاری نهفته است.
به گزارش فرقه نیوز؛ مردمان مشرق زمین بواسطه بهره مندی از ظهور عالمان و اندیشمندان بزرگ و نامدار در تاریخ و در عرصه علوم الهی و دینی و فلسفه اسلامی، از قرن ها پیش با واژه عرفان و عارف آشنا بوده و گاه حتی آن را در زندگی عادی و روزمره شان هویدا و محسوس دیده اند.
حضور عرفایی برجسته با قدرت نفوذی فراوان همچون شیخ ابوسعید ابولخیر، مولانا جلال الدین بلخی، شیخ ابولحسن خرقانی، بایزید بسطامی، شیخ بهایی، میرفندرسکی، عین القضات همدانی و بسیاری دیگر در مشرق زمین، اثراتی ماندگار و چشمگیر بر فکر و اندیشه مردم داشته و جزئی ترین و سطحی ترین مراتب زندگی و حیات آنها را نیز با خود آمیخته ساخته است.
اما آنچه این نوشتار در پی آن است، طرح این پرسش است که آنچه در سال های اخیر با نام «عرفان» در جامعه ایرانی ( با آن سابقه درخشان از ظهور عرفا و تاریخچه قطور عرفانی) بروز یافته و در میان تعداد قابل توجهی از افراد جامعه دست به دست می چرخد، حقیقتا تا چه میزان به معنای واقعی و درست عرفان نزدیک است؟
آنچه امروزه باید موجب نگرانی همه ما باشد، شیوع برخی از تفکرات غلط و نادرست در جامعه با نیت تبلیغ معنویت، اما با ابزاری نادرست و از اساس خطاست.
عرفان به چه معناست؟
«عرفان دراصطلاح یعنی خداشناسی و شناخت حضرت حق تعالی». (سعیدی، گل بابا، اصطلاحات ابن عرفانی، ص: 528). درکتاب لغت، عرفان علمی از علوم الهی معرفی شده است: «نام علمی است ازعلوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسماء وصفات اوست. و بالجمله راه وروشی که اهل الله برای شناسائی حق انتخاب کرده اند عرفان می نامند». (دهخدا، لغت نامه، ج10، ص: 13592).
پرواضح است که عرفان به معنای شناخت حضرت حق تعالی و تقرب به اوست. بر این اساس هر آن چیزی که در این تقرب خدشه ای وارد ساخته و اهداف و نیات دیگری را در آن وارد سازد،
اگر این پیش فرض مهم را مدنظر قرار دهیم که آدمی به دلیل فطرت خداجویش همواره در پی رسیدن به ماوایی آرام و ثابت است که بتواند روح سرگردان خود را در آن قرار دهد، معنویت به عنوان تنها راه و یا دست کم یکی از مهم ترین راه های رسیدن به این ماوا امروزه در جهان مطرح است.
انسان را از مسیر حقیقی عرفان دور ساخته است.
بر اساس این تعریف، عارف حقیقی نیز کسی است که با وقوف بر معنای درست عرفان، قدم در راه این مسیر گذاشته و با هدف کنار گذاشتن هرآنچه وی را از خدای خویش دور و منفک می سازد، اعم از حب دنیا، حب اهل خانواده، حب ریاست و قدرت و ...به خداوند تبارک و تعالی نزدیکتر می گردد.
 
عرفان از نگاه اندیشمندان اسلامی
عرفانی که شهید مرتضی مطهری از آن سخن می‌گوید و در بطن و متن آموزه‌های قرآنی و حدیثی و سنّت و سیره علمی وعملی معصومان علیهم السلام ریشه دارد عرفانی است که به انسان درد خدا و درد خلق و گرایش به درون و برون را توأمان عنایت می‌کند؛ بدین سبب، ایشان از خودآگاهی عرفانی به صورت راز سیر و سلوک یا عرفان عملی و نیل به مقام توحید و کمال سخن به میان می‌آورد (مطهری، 1378: جلد 2، صفحه 324)
عرفان حقیقی به شدت بر مبنی توحید حساس است و هرگونه عدول از آن را به معنای خروج از مسیر عرفان می داند.
امام خمینی(ره) نیز که خود در مسیر عرفان اسلامی از عرفای بزرگ معاصر محسوب می شود، عرفان ديني را مبتني بر مفهومي به نام تقوا يا كف نفس می داند. ایشان معتقد است عرفان حقيقي نوعي تقرب نظري و تقرب عملي به خداوند است. هركس بگويد من يك معنويتي دارم و يك راه وصل به خدا را به شما نشان مي دهم و در آن نه معرفه الله وجود دارد و نه تقوا و كف نفس اين قطعا يك معنويت انحرافي و قلابي است.
در مورد معنای اصطلاحی عارف نیز تعابیر وتعاریف مختلف و گوناگونی ارائه شده است، برخی از این تعاریف عبارتند از:
«عارف کسی است که از وجود مجازی خود محو و فانی گشته باشد». (سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص: 566).
«عارف کسی است که مراتب تزکیه و تصفیه نفس را طی کرده و اسرارحقیقت را دریافته باشد». (همان).
«عارف کسی است که عبادت حق را از آن جهت انجام می دهد که او رامستحق عبادت می داند نه از جهت امید ثواب و خوف عقاب. در مقابل اهل معامله که عبادات حق را جهت ثواب اخروی انجام می دهد». (معصوم علیشاه، طرائق الحقایق، ص: 334).
«عارف صاحب نظری است که خدای بزرگ او را به ذات و صفات و اسماء و افعال خود بینا گرداند و معرفت او از دیده بود، چنانچه گفته اند: عارف از دیده گوید و عاقل از شنیده». (اصطلاحات کاشانی، ص: 106).
«از بایزید علامت عارف را پرسیدند، گفت: او کسی است که از ذکر حق سستی نمی کند و از حق کوتاهی نمی نماید و به غیر او انس نمی گیرد». (طبقات الصوفیه سلمی، ص: 64).
از نظر ابوتراب نخشبی عارف کسی است که چیزی او را مکدر نگرداند. (سجادی، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص: 566).
شبستری عارف را کسی می داند که از هستی خود محو وفانی شده باشد. ودرجای دیگر با همین مضمون عارف حقیقی را انسان کامل می داند که از هستی خود محو فانی شده باشد. (گلشن راز، صص: 340، 64، 59).
سلمی نیزعارف را کسی می داند که فنای در حق یافته و هنوز به مقام بقاء بالله نرسیده و از مقام تقید به مقام اطلاق سیر نموده باشد. وی معروف را حق مطلق می داند که مبدأ ومعاد همه چیز است. (سلمی، طبقات الصوفیه، ص: 506).
اوحدی
امام خمینی(ره) نیز که خود در مسیر عرفان اسلامی از عرفای بزرگ معاصر محسوب می شود، عرفان ديني را مبتني بر مفهومي به نام تقوا يا كف نفس می داند. ایشان معتقد است عرفان حقيقي نوعي تقرب نظري و تقرب عملي به خداوند است.
عارف را اینگونه تعریف کرده است: عارفان که جام حق نوشیده اند رازها دانسته و پوشیده اند و بالاخره از نظر ابن عربی عارف کسی است که خداوند خود را براو بنمایاند وحالاتی برای او ظاهر گردد که معرف حال اوست. وی معتقد است که حیرت، افتقار(فقرونیازمندی) وپیوستگی و اتصال به حق تعالی برترین درجات و مقاماتی است که عارف طی می کند. نخستین حیرت وی در برابر نعمت های الهی است که شکر وسپاس خود را سزاوار نعمت های خداوند نمی داند. وآخرین حیرت مربوط به جایگاه توحید است که عارف در برابر عظمت قدرت وشکوه و جلال حق متحیر و سرگردان است ودرک وفهمش از آن قاصر و ناچیز است. و نهایت کار عارف، اتصال به خداوند است به طوریکه خدا و افعالش را بدون هیچ واسطه و شاهدی نظاره می کند. (سعیدی، گل بابا، فرهنگ اصطلاحات عرفانی ابن عربی، ص: 508).
 
باید کاری کرد...
اگر این پیش فرض مهم را مدنظر قرار دهیم که آدمی به دلیل فطرت خداجویش همواره در پی رسیدن به ماوایی آرام و ثابت است که بتواند روح سرگردان خود را در آن قرار دهد، معنویت به عنوان تنها راه و یا دست کم یکی از مهم ترین راه های رسیدن به این ماوا امروزه در جهان مطرح است. انسان هر چه در دنیای ماشین زده و صنعت محور امروز بیشتر غرق شود، نیاز خود را به معنویت و فاصله گرفتن از مسائل مربوط به دنیای مادی بیشتر احساس می کند. به همین جهت هم برای دستیابی به ساده ترین و ابتدایی ترین روش های معنویت دست و پا زده و از بدِ حادثه در دام خوش آب و رنگ عرفان های نوظهور که حتی بویی از معنویت حقیقی را با خود ندارند گرفتار می شوند. کافی است آنچه درباره عرفان حقیقی از زبان بزرگان دین و عرفای زمان گفته شد را با آنچه امروز به نام عرفان در جامعه رواج یافته مقایسه کنیم، خواهیم دید که «میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است!»
در این میان دسیسه های بیشمار کسانی را نباید نادیده انگاشت، که برای تخریب و آسیب رسانیدن به پیکره معنویت و دیانت حقیقی در انتظار نشسته و با به دست آوردن کوچکترین فرصتی بر آن لطمه می زنند.
عرفان‌های کاذب، عرفان‌های پوچ، عرفان‌های منسوخ و یا عرفان‌های مادی که بر اساس ترویج خرافات و ایجاد بدعت و تغییر در اصول و مبانی اصیل دین بنا شده اند، در وهله اول زنگ خطری برای اعلام نیاز نسل جوان به معنویت است، و در مراحل بعدی زنگ خطری برای طرح این پرسش که آیا در زمینه انتقال مبانی دینی و ارزشی به نسل جوان چقدر درست و قدرتمند عمل کرده ایم؟!
چه باید کرد؟
مسئله معنویت امری نیست که بتوان بصورت عینی با آن مقابله کرد و در آن تغییری ایجاد کرد. معنویت در روح و روان افراد جای دارد و بنابراین برای مواجهه با آن باید ایتدا افراد را از آن آگاه نمود.
پدیده عرفان های نوظهور نیز از دسته همین مسائل است. شاید بتوان در مرحله نخست با منع ورود آثار
عرفانی که شهید مرتضی مطهری از آن سخن می‌گوید و در بطن و متن آموزه‌های قرآنی و حدیثی و سنّت و سیره علمی وعملی معصومان علیهم السلام ریشه دارد عرفانی است که به انسان درد خدا و درد خلق و گرایش به درون و برون را توأمان عنایت می‌کند
مکتوبی که به ترویج افکار نادرست در جامعه دامن می زنند مقابله کرد، اما در نهایت باید تلاش کرد که بذر اینگونه افکار در اذهان مردم به تدریج خشک شود.
می توان گفت یکی از راه های جلوگیری از گسترش عرفان های كاذب این است كه نگاه معنوی دینی و كلاسیك سنتی خودمان را با بسته بندی جدید و با تطبیق مسائل روز به جوان ها منتقل كنیم، در عین حال كه از سنت جدا نشویم و خلافی در سنت انجام ندهیم و به جوان ها عرضه كنیم تا جذب دیگر چیزها نشود. به هر حال از قدیم الایام به ما یاد دادند كه بچه ها را مطابق با سنت های روز تربیت كنیم. مثلا در رساله حقوق امام سجاد(ع) آمده است كه حق فرزند بر والدین است كه اسم خوبی برایش انتخاب كنند. راه درست این است كه نگره های جدید را با سه ویژگی جاذب، آسانگیر و زیبا تعریف كنیم، عرفان های كاذب چیزی نیست كه پایایی داشته باشد و خود به خود از بین می روند، مانند كفی هستند كه از بین می روند و دریا پایدار می ماند.
ازسوی دیگر فرهنگ اسلامی جاذبه های بسیاری دارد. اگر متفكران درجه اول جهان اسلام را به جوانان بشناسانیم، جذب می شوند.
مطلبي از صحيفه امام خميني (ره) ذكر مي كنيم. اين نامه در جلد اول و تحت عنوان "دعوت به قيام براي خدا" منتشر شده است؛ تاريخ‌نامه 15 ارديبهشت 1323 است. در قسمتي از اين نامه آمده است: «امروز روزي است كه نسيم روحاني الهي وزيدن گرفته و براي قيام اصلاحي بهترين روز است، اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براي خدا نكنيد و مراسم ديني را دعوت نكنيد، ‌فرداست كه مشتي هرزه گرد، شهوت‌ران بر شما چيره شده و تمام آيين شما را دست‌خوش اغراض باطله خود كنند. امروز شماها در پيشگاه‌ خداوند عالم چه عذري داريد.»
امام، در اين نامه بر قيام دروني تأكيد كرده است که اگر اتفاق بيفتد، آن‌گاه قيام بيروني منتج خواهد شد. در واقع در اين نامه كه 66 سال پيش، نوشته شده، به درستي به شرايط آن روزها تاكيد كرده است. از همان سال‌ها به بعد فرقه‌هاي عرفاني كاذب شروع به رشد مي كنند، تحولي در عالم هستي اتفاق مي‌افتد، كه زمينه بروز عرفان را باز كرد.
شاهد پرده‌نشين و آن سر مستوري كه در سينه اوليا الله بود، بايد از پشت پرده اعيان شود. عرفان اسلامي كه مورد تأييد اهل بيت است و قبل از اين سينه به سينه منتقل شده است، بايد فاش شود. نكات لطيف اتحاد انسان با خدا بايد بازگو شود، شايد در گذشته انسانها، ظرفيت فهم اين مطالب را نداشتند و سوتفاهمات فراواني وجود داشت. اما امروز پائول توئيچل، يوگاناندا و اوشو از اتحاد با خدا مي‌گويند، بايد معنويت ناب اسلامي را تبليغ و ترويج كرد.
ژرفاي سهمگين سخنان اهل بيت كه برای همه قابل فهم نبود و مي‌فرمودند كه "ان حديثنا صعبٌ مستصعب. " شايد براي مردم اين روزگار سهل‌تر شده باشد. چه بسا اسراري كه در سوره توحيد پنهان بود تا مردماني در آخر الزمان به فهم آن دست يابند، براي مردم عصر ما كشف
عرفان به معنای شناخت حضرت حق تعالی و تقرب به اوست. بر این اساس هر آن چیزی که در این تقرب خدشه ای وارد ساخته و اهداف و نیات دیگری را در آن وارد سازد، انسان را از مسیر حقیقی عرفان دور ساخته است.
شود و شايد امروز آخر الزمان باشد.
در روایات ما نیز بیان شده است که یکی از شروط ظهور امام عصر، افزایش سطح آگاهی مردم است. پس باید دانست که با درک میزان عطش مردم برای دانستن و کسب آگاهی در خصوص مسائل معنوی در زمانه ای که سرعت انتقال اطلاعات از نقطه ای به سوی نطقه دیگر در دنیا در ثانیه ای انجام می شود، می توان پاسخی درخور و شایسته به ایشان داد تا در دام مکاتب فکری بی بنیان و نادرست گرفتار نشوند.
در پایان این متن به نقل بخشی از سخنان آیت الله حائری شیرازی که در تاریخ 24 آبان ماه در پاسخ به مخالفان با فلسفه و عرفان در پایگاه اطلاع رسانی ایشان ارائه شده می پردازیم.
نقدی بر مخالفان فلسفه وعرفان
یکی از مسائل اساسی در اسلام، عرفان اسلام است. وقتی کسی بگوید: «عرفان یک مسأله انحرافی است»، خوب، چه­ طور می­ شود؟ به تمام معارف اسلامی به دیده­ شکّ و تردید نگاه می­ کند.
قرآنی آمده است تا انسان را در مسیر عرفان با آن محتوایی که دارد قرار دهد آن وقت کسی بیاید و از آن چیزی بسازد که گویا عرفان را منع می­ کند، تفقه را منع می­ کند، تهذیب نفس را منع می­ کند، خودسازی را منع می­ کند و سیر و سلوک را ممنوع می­ کند و همه این­ها را به عنوان مبتدعات تلقّی می­ کند. خوب، این چه می ­شود؟
چرا بعضی­ ها این حرف­ها را می­ زنند؟
به نظر من همه ­اش به خاطر این است که فردی بر چیزی محیط نیست و آن وقت منکرش می ­شود: «الناس اعداء ما جهلوا» آقا، مگر من قسم خورده­ ام که هر چیزی من فهمیدم اسلام است و هر چیزی من نفهمیدم اسلام نیست؟ اگر چیزهایی با عقل جور در نیامد، باید بگویم این­ها خارج اسلام است؟ آیا چنین برخوردی درست است؟
مگر من آن­قدر بر مسائل اسلام محیط هستم که هر چه من نتوانستم محیط بر آن بشوم، بگویم دیگر این از اسلام نیست و بدعت است، کفر است؟ اینجاست که این هم می ­شود زنجیر و بر دست و پای اولاً صاحبان این افکار و بعد هم کسانی که به دام آن بیفتند. این هم چیزی است که انسان را از حرکت باز می ­دارد.
بعضی­ ها این حرف­ها را روی تقوا، ورع و احتیاط زده ­اند. خوب، باشد، امّا خلاصه و نتیجه­ اش این می­ شود که به اسلام شما بدبین می­ شوند و اسلام ناقص و زشت جلوه می­ کند.
چنان­چه ما به عالم اعلام کردیم که اسلام عرفان ندارد، بعد از ما نمی­ پرسند که پس اسلام چه دارد؟
اسلامی که عقل ندارد، فلسفه ندارد، عرفان ندارد، سیر و سلوک ندارد، عشق ندارد، شوق ندارد، پس چه چیزی دارد؟ ته قضیه چه می­ ماند؟
اگر اسلام این­ها را ندارد- چنان که می­ گویی ندارد- این اسلام را در بازار بگذار، آیا کسی به یک دینار می­ خرد؟/منبع: امینا
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار