کد خبر: ۱۴۹۲۲
تاریخ انتشار: 30 آذر - 1395 13:52
حجت الاسلام قاسم ترخان
در قرون گذشته تلاش کلیسا محکوم به شکست شد زیرا استناد و توجهش بر اموری بود که ریشه و اساس در واقعیات نداشت لذا مقایسه این جریان با اسلامی سازی علوم انسانی که ریشه در واقعیات دارد، نادرست است.

به گزارش فرقه نیوز: منتقدان اسلامی سازی علوم انسانی در مقام قیاس و مقایسه این رویه، با رویکردهای گذشته و مسبوق به سابقه و براساس نتایج و دست آوردهای حاصله این پروسه های فرهنگی و اجتماعی در بوته نقد و تحلیل، نگرش ها و نظریاتی را ارائه می کنند و بر همین مسئله، بر ایجاد و تشکیل نظریات گوناگون و مختلف تأکید دارند، چگونگی تحلیل و تشریح این تفکّرات و همچنین تشریح و بررسی دیدگاه های موجود محققان و اندیشمندان اسلامی در این مقوله، ما را بر آن داشت تا با حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم ترخان، استاد حوزه و دانشگاه وعضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گفت وگویی انجام دهیم که بخش دوم و پایانی آن در ادامه از نظرتان می گذرد:

 

استاد! مخالفان علوم انسانی اسلامی این طرح را مدل کوچکی از طرح سیطره کلیسا بر جامعه اروپا در قرون گذشته می دانند و در نتیجه شکست این رویکرد را پیش بینی می کنند، این تحلیل را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

در این باب باید گفت که این رویکرد فقط در مورد جامعه اروپا و سیطره کلیسا بر جامعه اروپا و علمی آنجا بیان نمی شود و مخالفان علوم انسانی اسلامی، مثال های دیگری مانند سیطره نهادهای مارکسیست و ضددینی در کشورهای کمونیستی سابق مثل شوروی را، بر نهادهای علمی مطرح می کنند و با توجه به  سابقه شکست این طرح ها و رویکردها، نهادهای دینی و حوزوی را از ورود به اینگونه از مباحث و دینی کردن علم برحذر می دارند.

این مخالفان ادعا می کنند، زنده و احیاء کردن مجدد این پروسه شکست خورده و آزمایش شده در جوامع دیگر و در جامعه اسلامی، یک نوع سعی و کوشش باطل و بیهوده است. این گروه مدعی هستند که ضربه و صدمه ای که کلیسای کاتولیک از آزمایش ابطال کننده نیوتن دریافت کرد، یک صدمه و آسیب کمرشکن و سنگین بوده و شما با طرح اسلامی سازی علوم انسانی، می خواهید همچنین صدمه و آسیبی را به اسلام و تعالیم آن وارد کنید. این گروه بر این اساس ادعا می کنند که، طرح اسلامی سازی علوم انسانی جز آسیب و صدمه رهاورد دیگری برای منویات و تعالیم الهی و اسلامی ندارد.

اما در مقام پاسخ به این شبهات باید به دو نکته مهم و اساسی توجه و اهتمام داشت: اولین نکته این است که، اساساً این نوع قیاس کردن ها یک نوع «قیاس مع الفارق» است. بله، اگر ما بخواهیم در پروسه اسلامی سازی علوم انسانی، ایدئولوژی ای را که بر اساس واقعیات بنا نشده است، به علم تحمیل کنیم، قطعاً مخالفت مخالفان بجا و قابل قبول است، ولی باید بیان کرد که ارزش های دینی بر اساس واقعیات است و مابین ایدئولوژی اسلامی و واقعیت، رابطه تنگاتنگی برقرار است. اگر انسان بتواند با یک ایدئولوژی که بر اساس واقعیات و مستندات متقن شکل گرفته، به علوم و شاخه های مختلف آن وارد شود، این اشراف و تسلط و اشراق، یک رویکرد علمی و صحیح و کاربردی خواهد بود.

در قرون گذشته تلاش کلیسا محکوم به شکست شد زیرا استناد و توجه کلیسا بر اموری بود که ریشه و اساس در واقعیات نداشت، لذا مقایسه این جریان با اسلامی سازی علوم انسانی، که برگرفته از مبانی ارزشی و قوی است که ریشه و اساس در واقعیات دارد، یک قیاس نادرست است. ایدئولوژی که مارکس و امثال او مطرح می کردند، چون ریشه و اساس در واقعیات و حقیقت و فطرت آدمی نداشت، محکوم به شکست و نابودی بود.

محققان و اندیشمندان حوزه های دینی مدعی هستند، ایدئولوژی اسلامی، همگی از جهان بینی و نگرش متقن و دارای ریشه و اساس صحیح و واقعی، یعنی هست و نیست ها سرچشمه می گیرد، بنابراین، این واقعیات می تواند منبع و مبانی ای باشد برای استحصال یک علم دینی کامل و جامع، در جواب این شبهه باید گفت که، کی و کجا می توان سراغ گرفت که دین و مبانی ارزشی دینی برگرفته از واقعیات، به جامعه و نهادهای علمی عرضه شده است و این نتایج با شکست روبرو شده اند؟ بنابراین باید گفت: آن ایدئولوژی و فرهنگ و اندیشه ای، محکوم به شکست و نابودی است که، به طور قطع و یقین، ریشه و اساس در واقعیات و محکمات نداشته باشد.

نکته دوم و دیگری که باید در پاسخ به این شبهه بیان کرد این است که، اگر به تاریخ و سابقه تاریخی مسائل و موارد علمی مراجعه شود، می بینید که همیشه و در همه حال نسبت به مسائل و موارد جدید و نوین علمی و تازه، جبهه گیری و رویکرد تدافعی ایجاد می شده است. اگر به تاریخ مسائل علمی مانند بحث فیزیک نیوتنی مراجعه شود می بینید؛ آیا امکان می داشت که بعد از قریب به 200 سال، این دستاورد علمی تغییر کند و به فیزیک کوانتومی مبدل شود. چطور می توان گفت که تمامی دستاوردهای علمی علوم انسانی، نهایت و غایت دستاوردهای علمی بشری است و گزاره های دیگر در تکمیل و پردازش آن تأثیرگذار نخواهد بود. چگونه می توان با ضرس قاطع بیان کرد که اسلامی سازی علوم انسانی نمی تواند کارگشا باشد و این رویکرد با شکست روبرو خواهد شد؟!

بنابراین، باید گفت بر حسب سابقه تاریخی، مسیر و پروسه تعالی علم و علوم مختلف، دارای فرازها و فرودها و کامیابی ها و ناکامی های بسیاری بوده است و نمی توان مباحث علمی و پژوهشی را فقط در یک قالب و چارچوب تعریف و تبیین کرد. مخالفان علوم انسانی اسلامی باید مقید باشند که، این فرصت و امکان، باید برای بشر و دستاوردهای علمی آن لحاظ شود، تا نگرش ها و تحقیقات دیگر نیز، در فضا و چارچوب علمی و پژوهشی ورود و کنکاش کنند.

 

آیا دیدگاه ها و نگرش های متفاوتی در پروسه دستیابی به علوم مورد رأی و نظر اسلامی و منویات الهی آن وجود دارد؟ این دیدگاه ها در مجرای دستیابی به علوم انسانی اسلامی چه جایگاه و تعاریفی دارند؟

در باب تشکیل و قوام یابی علم دینی و دستیابی و شکل گیری این معنای اصولی و مبنایی باید گفت که، پاره ای از محققان و اندیشمندان این حوزه در این مقوله دارای نگاه و نگرشی حداقلی نسبت به دستیابی به علوم و دانش های دینی هستند و پاره ای دیگر به طور میانی به این مقوله می نگرند و پاره ای دیگر در این مسیر، نگاه حداکثری و تمام و کمال به دست یابی و شکل گیری و اجرا سازی علم دینی دارند. آن دسته از کسانی که نگاه حداقلی به علم دینی دارند (باید عنوان کرد که این نگاه و اندیشه، مورد قبول و تأیید هم نیست) بیان می کنند؛ اگرعلمی، موضوع و یا هدفش دینی باشد، می توان آن علم را، علم دینی معرفی کرد. آن دسته از کسانی که در این پروسه، دارای دیدگاه میانی هستند عنوان می کنند: اگر علمی، مبانی خودش را، مانند مبانی انسان شناختی و هستی شناختی و معرفت شناختی را از اسلام دریافت کند، می توان به آن علم، علم دینی نام نهاد. افرادی که در این مسیر دارای دیدگاه حداکثری نسبت به دستیابی به علم دینی هستند، معتقدند که، علم دینی، به غیر از مبانی، می تواند در فرضیه سازی و نظریه پردازی و داوری علمی نیز، در علم و  مباحث ساینس(science ) وارد شود و برآن تأثیر بگذارد.

 

نمونه های عینی برای تبیین این جایگاه در باور و اندیشه اندیشمندان اسلامی را بیان می کنید؟ اصولاً رویکرد محققان و اندیشمندان اسلامی در این حوزه چه تعریف و شناسه ای دارد؟

 در تثبیت این جایگاه می توان، به نظر اندیشمندان بزرگی که در این حوزه، نگاه حداکثری به دستیابی به علم دینی دارند نیز اشاره داشت، شخصیت هایی مانند آیت الله جوادی آملی در این حوزه با نگاه حداکثری به دستیابی به علم دینی، معتقد هستند که تجربه باید در کنار عقل قرار بگیرد و این دو در کنار نقل و مباحثات نقلی قرار بگیرند و از مجموع این گزاره ها است که می توان به علم دینی دست یافت. ایشان معتقد است هر علم و یا دستاوردی که با تجربه و عقل به دست آمده باشد، لاجرم با نقل و منویات دینی هماهنگ و همراه است، بنابراین، این یافته ها، چون واقعیات را عرضه می کنند، پس به طور قطع و یقین علم دینی محسوب می شوند. ایشان معتقد است، آدمی برای رسیدن به واقعیت و حقیقت، از نقل بی نیاز نیست و در این باره مثالی میزند که، در گذشته و بنا به دریافت هایی، انسان را یک حیوان ناطق قلمداد می کردند؛ ولی زمانی که نقل به کمک عقل آمد، این نوع نگرش و دید در باب ماهیت وجودی انسان از بین رفت و دیگر به انسان به دید یک حیوان ناطق نگریسته نشد.

بنا بر این نظر و دیدگاه، انسان به عنوان «حیّ متأله» تعریف و تحلیل می شود. این دست از دیدگاه ها در باب پروسه اسلامی سازی علوم انسانی، به عنوان نگاه حداکثری معروف و مشهور است.

نباید در پروسه اسلامی سازی علوم، جامعیت اسلام و مبانی والای آن را اینگونه لحاظ کرد که، می بایست این منویات، گزاره ها و مسئله های علوم مختلف مانند شیمی فیزیک و یا ریاضیات را حل و فصل کنند اینکه گفته می شود اسلام جامعیت دارد به این معنا است که، هر آنچه باعث سعادت و یا شقاوت انسان می شود، در اسلام وارد شده و در اختیار انسان و آدمی قرار گرفته است.منبع: شبستان

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر: