کد خبر: ۱۵۱۹۸
تاریخ انتشار: 18 بهمن - 1395 07:23
در زمان حیات حضرت محمد(ص)، خدای متعال مکتوبی را با دوازده خاتم توسط جبرئیل برای ایشان ارسال و نام ائمه دوازده‌گانه و دستورالعمل زندگی هر امامی را بیان کرده است.

چکیده

با توجه به روایات ائمه، وصیت رسول خدا(ص) یکی از راه‌های اثبات امامت است. و این وصیت در منابع شیعه به دوازده نفر که اولین آن‌ها حضرت علی(ع) و آخرین آن‌ها حضرت مهدی(عج) است؛ اشاره می‌کند. همچنین وصیت مورد استفاده در اثبات امامت در دو قسم مکتوب و آشکار، هر یک دارای ویژگی‌هایی است. در ‌این نوشتار در مورد وصیت مکتوب گفت وگو و ویژگی‌های آن در منابع روایی شیعه واکاوی شده و در نهایت نتیجه این که در زمان حیات حضرت محمد(ص)، خدای متعال مکتوبی را با دوازده خاتم توسط جبرئیل برای ایشان ارسال و نام ائمه دوازده‌گانه و دستورالعمل زندگی هر امامی را بیان کرده است.

با اثبات این مطلب، هرکس ادعای امامت کند؛ در حالی‌که نامش در وصیت نیست، به یقین دروغگو است نیاز به بازنگری منابع روایی و سوء استفاده برخی مدعیان از معنای وصیت مکتوب و چگونگی بهره‌گیری از این معیار، انگیزه‌ای دیگر در تدوین این نوشتار بوده و روش نگاشته «تحلیلی ـ توصیفی» است.


واژگان کلیدی: واکاوی، وصیت حضرت محمد(ص)، نازل شده از آسمان، مدعیان مهدویت.


مقدمه


واژه «وصیت» از وصی، به معنای وصل چیزی به چیز دیگر اخذ شده (ابن فارس، 1404، ج 6: 116؛ حسینی زبیدی، 1414، ج 20: 296 و مصطفوی، 1368، ج 13: 127) و به وصی قرار دادن فردی برای امور پس از مرگ، از این جهت «وصیت» می‌گویند که موصى کارش را به‌کارهاى وصى متصل می‌سازد و بنا به قولی کارهاى قبل از مرگ را به‌کارهاى بعد از مرگ متصل می‌کند (ابن فارس، 1404، ج 6: 116 و قرشی، 1412، ج 7: 223) و اگر کسی را وصی قرار دادیم؛ یعنی عهدی به گردن او قرار گرفته است (ابن منظور، 1414، ج 15: 394) و این عهد، به منزله تصرف در امور وصیت کننده می‌باشد (طریحی، 1375، ج1: 440).

در اصطلاح شیعه نیز مراد جانشینی و خلافت در امور دین و دنیا می‌باشد و لذا وصىّ نبى، انسانى است که پیامبر با او عهد بسته که آن انسان، پس از مرگ نبی کار شریعت و امّت او را بر عهده گیرد و به انجام رساند (مظفر، 1422، ج 6: 47 و عسکری، 1378، ج 1: 228).


انبیای گذشته نیز بر این امر تاکید و هر یک برای خود وصی‌ای مشخص کرده‌اند تا پس از آن‌ها، زمام امور مردم را به عهده گیرند (کلینی، 1407، ج1: 224؛ صدوق، 1395، ج1: 212 و مسعودی، 1426: 24) و حتی نام اوصیای پیامبر خاتم قبل از تولد انبیای عظام مکتوب بوده (عیاشی، 1380، ج1: 181و نعمانی، 1397: 88)؛ چنان که جناب نوح(ع) از این اوصیا مطلع بوده‌اند (نعمانی، 1397: 113).

حضرت آدم(ع) نیز وصیت خود را به حضرت شیث هبه الله مکتوب و از ایشان درخواست کرده تا هر سال آن را برای یارانش بخواند و آن‌ها را از آمدن فردی به نام نوح مطلع سازد و زمان قرائت وصیت را عید دانسته و آن را گرامی بدارند (کلینی، 1407، ج8: 114؛ عیاشی، 1380، ج1: 310 و صدوق، 1395، ج1: 215). با توجه به استمرار این سنت الاهی، شیعیان معتقدند استناد به وصیت باقی مانده از حضرت محمد(ص) از ابتدایی‌ترین شرایط احراز امامت و حقانیت مدعی امامت است (صفار، 1404، ج1: 476 و حلی، 1423، ج1: 89) و این، امانتی بوده که در میان ائمه دوازده گانه دست به دست گردیده است (هلالی، 1405، ج 2: 924؛ کلینی، 1407، ج1: 298 و صدوق، 1413، ج4: 189).

با توجه به دیگر روایات، گاهی برخی از امامان، وصیت به امام بعد از خود را به همراه دیگر لوازم امامت (مانند کتاب‌های امام قبل که مطالب حلال و حرام و علم به آینده در آن وجود داشت) به فردی امانت داده و آن را از گزند طاغیان در امان نگه می‌داشتند. این مطلب را در گزارش‌های تاریخی به دو بانوی بزرگوار، یعنی جناب ام سلمه و فاطمه، دختر امام حسین(ع) نسبت داده‌اند.

 امام حسین(ع) پس از وصایت مستقیم به امام سجاد(ع) قبل از خروج از مدینه، تعدادی کتاب و وصیتی را در اختیار ام سلمه (طوسی، 1411: 195) و وصیت دیگری به همراه کتابی در صحرای کربلا و و اوقات نزدیک شهادتشان، نزد فاطمه، دختر خود قرار می‌دهد (کلینی، 1407، ج 1: 235 و291 و ابن بابویه، 1404: 64).


امام سجاد(ع) در اثبات حقانیت خود، به وصیت اشاره کرد و در نقد افرادی که مدعی امامت محمدابن الحنفیه بودند، وصیت را ملاک قرار داد (صفار، 1404، ج1: 178)؛ یا در مجادله‌ای که میان محمد‌ابن الحنفیه و امام سجاد(ع) رخ داد، ابتدا محمد‌ابن الحنفیه در رد امامت به دلیل عدم وصیتی از امام حسین(ع) تلاش کرد و از طرف دیگر امام سجاد(ع) وصیت پدر را به عمویش متذکر شد (صفار، 1404، ج1: 502؛ کلینی، 1407، ج1: 348 و ابن بابویه، 1413: 61).


وصیت مورد استناد در امامت، با دو عنوان «نازل شده از آسمان» و «آشکار » در روایات ذکر شده است که در این نوشتار، به تبیین وصیت مکتوب خواهیم پرداخت.

در صورت اثبات این نکته که در وصیت نازل شده از آسمان یا همان وصیت مکتوب، جز نام دوازده نفر از ائمه، چیزی ذکر نگردیده است و در هیچ گزارش دیگری فردی به این تعداد افزوده نشده، می‌توان تعداد زیادی از مدعیان دروغین امامت و مهدویت را شناسایی کرد، به این صورت که پس از اطمینان به عدم ذکر آنان در متن وصیت مکتوب، استناد به وصیت حضرت محمد(ص) برای آنان مقدور نبوده و آنان حداقل شروط را برای اثبات امامت ندارند. لذا پس از تبیین معنای وصیت مکتوب و محتوای آن، به چگونگی بهره‌گیری در بطلان تعدادی از مدعیان معاصر اشاره خواهیم کرد.


مراد از وصیت نازل شده از آسمان


ائمه دوازده‌گانه: به منظور اثبات حقانیت خود به مکتوبی نازل شده از آسمان اشاره کرده‌اند که در زمان رسول خدا(ص) و توسط جبرئیل ارائه گردیده و جز این وصیت، هیچ نوشته مهر شده‌ای از آسمان بر ایشان نازل نگردیده است. این مکتوب در اختیار حضرت علی(ع) قرار گرفته و پس از ایشان، به عنوان عهد و پیمان الاهی، به امامان دیگر واگذار شده است. این رخداد در منابع متعدد شیعه این گونه نقل گردیده که روزی جبرئیل نامه‌ای مهر شده از جانب خدای متعال برای حضرت محمد(ص) آورد و از ایشان درخواست کرد که تمام افراد درون اتاق را اعم از زن و مرد بیرون کند و تنها حضرت علی(ع) را اجازه حضور دهد.

 پس از آن، امر الاهی را مبتنی بر ولایت و وصایت حضرت علی(ع) به صورت مکتوب گزارش کرد و حضرت محمد(ص) نیز این مکتوب را در اختیار حضرت علی(ع) قرار داد و جبرئیل و دیگر فرشتگان را شاهد این ابلاغ قرار داد. این گزارش‌ها حاکی است که این مکتوب دوازده مهر داشته و هر مهری مخصوص یکی از ائمه دوازده گانه بوده که در آن صحیفه، وقایع دوران آن‌ها و وظیفه آنان در برابر آن رخداد‌ها را تعلیم داده است (صدوق، 1376: 401؛ طوسی، 1414: 441؛ ابوالصلاح حلبی، 1404: 421؛ ابن طاووس ، 1420: 149، 163، 186 و راوندی، 1409، ج 1: 351).

این وصیت در اختیار فردی دیگر قرار نگرفته و شخص رسول خدا(ص) آن را به حضرت علی(ع) ارائه کرده (نعمانی، 1397: 54) و این مکتوب دست به دست به امام بعدی رسیده است (صدوق، 1395: 670). در روایات ذکر شده که پس از القای این صحیفه به حضرت علی(ع) حضرت فاطمه و حسنین: نیز به اتاق وارد شده و آنان نیز از پیام الاهی مطلع گردیده‌اند (کلینی، 1407: 283) و پس از قرائت حضرت علی(ع) و آگاهی از مفاد آن، این پیام توسط حضرت محمد(ص) مهر گردیده و حتی آتش بر مهر‌های آن کار ساز نیست (همان).

بنابر روایت امام کاظم(ع)، این صحیفه توسط حضرت محمد(ص) املا شده و حضرت علی(ع) آن را کتابت فرموده‌اند (همان: 281) و امام سجاد(ع) در مواقعی آن را در اختیار محمد ابن الحنفیه برای برداشت مطلبی قرار داده (صفار، 1404، ج1: 178) و یا امام کاظم(ع) قسمتی از آن را به افرادی مانند صفوان بن یحیی گزارش نموده‌اند (طوسی، 1411: 193)؛ و ظاهرا حضرت مهدی(عج) همین مکتوب را در زمان ظهور در اختیار گرفته و مواردی را از آن قرائت می‌فرماید (کلینی، 1407، ج 8: 167) حضرت محمد(ص) نیز به این دوازده نام موجود در مکتوب الاهی در مواردی متعدد از جمله آخرین پنج شنبه عمر شریف خود تصریح کرده و نام پدر هر یک از این امامان را ذکر کرده‌اند.

 آنچه در روایات بیان شده مشتمل بر این محتواست که پس از این‌که برخی اصحاب ایشان در آوردن کتف و دوات بی اعتنایی کرده، به ایشان اهانت ورزیدند؛ حضرت محمد(ص) اصحاب خود را اخراج کردند و تعدادی از صحابه نزدیک ایشان، از جمله حضرت علی(ع)، ابوذر، سلمان و مقداد در خدمت آن حضرت باقی‌مانده و حضرت محمد(ص) آنچه را می‌خواستند بر روی کتف در برابر همگان مکتوب کنند، با حضور سلمان و ابوذر و مقداد نگارش کردند و آنان را شاهد بر آن نوشته قرار دادند (هلالی، 1405، ج2: 658 و نعمانی، 1397: 82).


نکته مهم در مورد وصیت این است که به دلیل تقیه، این وصیت در اختیار عموم مردم قرار نگرفته و حتی در احتجاج‌های اهل بیت:، آن را به کسی نشان نداده‌اند و یقینِ به در اختیار داشتن آن را وصیت ظاهر و آشکار امام قبل به امام بعد می‌دانند. امام صادق(ع) در این زمینه می‌فرماید:


سلاح و وصیت پیغمبر(ص) نزد امام است که اکنون نزد من است. کسى با من در این باره نزاع نکند. عرض‌کردم این‌ها از ترس سلطان پنهان است؟ فرمود: پنهان نیست، بلکه دلیلى روشن دارد. همانا پدرم هر چه آن‌جا ]مخزن ودایع امامت[ بود، به ‌من سپرد و چون وفاتش نزدیک شد، فرمود: گواهانى را نزد من حاضر کن! من چهار تن از قریش را که نافع، غلام عبد اللَّه بن عمر یکى از آن‌ها بود، را حاضر کردم… آن‌گاه فرمود: وصیت‌نامه را در هم پیچید و به‌گواهان فرمود: بروید؛ خدا شما را رحمت کند!

پس از رفتن ایشان، من گفتم: پدرم! در این وصیت نامه چه احتیاجى به‌گواه گرفتن بود؟ فرمود: من نخواستم که تو ]پس از مرگ من[ مغلوب باشى و مردم بگویند: او وصیت نکرده است و خواستم تو دلیلى داشته باشى که هر گاه مردى به ‌این سرزمین آید و بگوید: وصى فلانى کیست؟؛ بگویند: فلانى. من گفتم: اگر در وصیت شریک داشته باشد ]امام چگونه تعیین مى شود؟[ فرمود: از او سؤال می‌کنید ]مسائل مشکل علمى و امور غیبى را از او می‌پرسید[ مطلب براى شما روشن مى شود (کلینی، 1407، ج1: 379).


علامه مجلسی مراد از وصیت را وصیت مکتوب دانسته و حجت ظاهر و آشکار برآن را وصیتی می‌داند که همه مردم شنیده باشند . متن روایت نیز گویای این مطلب است که ائمه به دلیل تقیه و ترس از حکام جور این وصیت را آشکار نمی‌کردند و در ادامه، حضرت صادق(ع) می‌فرمایند ما دلیل روشن داریم که این مکتوب در اختیار ماست و ما مورد وصیت حضرت محمد(ص) در امر امامت هستیم. سپس ایشان شاهد آشکار بودن را وصیت پدر بزرگوارشان در امور پس از مرگ خود و در برابر شهود مدینه ذکر می‌کنند.


زمان نزول مکتوب


برخی از جریان‌های انحرافی مدعی‌اند که این مکتوب آسمانی در شب رحلت حضرت محمد(ص) توسط حضرت علی(ع) نگارش گردیده و محتوای حدیثی در کتاب الغیبه شیخ طوسی را همان نگارش حضرت علی(ع) از متن وصیت نازل شده از آسمان می‌دانند. (بصری،‌ بی‌تا: 34) برای پاسخ به این ادعا، به بررسی کامل زمان‌های احتمالی نزول و نگارش مکتوب می‌پردازیم:


در عموم گزارش‌ها به زمان دقیق مکتوب اشاره نشده، بلکه گزارش‌ها به صورتی مبهم آن را قبل از وفات حضرت محمد(ص) ذکر کرده‌اند؛ اما این‌که مراد از واژه «قبل»، ابتدای رسالت ایشان یا اواسط عمر شریفشان و یا اندکی قبل از مرگ بوده، به‌درستی مشخص نیست (کلینی، 1407، ج1: 280ـ 281؛ نعمانی، 1397: 52؛ صدوق، 1395، ج2: 670 و طوسی، 1414: 441).

 بر اساس مطالب نقل شده در کتابی منسوب به عیسی بن مستفاد (از اصحاب امام کاظم(ع)) و مطابق تحلیل‌هایی که از محتوای روایات دیگر به دست می‌آید، به دو زمان: اواسط عمر شریف حضرت و لحظه وفات ایشان (در خصوص زمان مکتوب) میتوان دست یافت و اگر مجموع نقل‌ها را بپذیریم، می‌توان به دو زمان نزول این مکتوب اشاره کرد. در این جا به دو دسته از روایات در این مورد اشاره می‌کنیم:


الف) در زمان وفات ایشان


در کتاب طرف من الانباء و المناقب سید بن طاووس (متوفای 664 ق) که گرد آمده از دو کتاب «الوصیه»، متعلق به عیسی بن المستفاد (احتمالا متوفای220 ق) و خصائص الائمه تالیف سید رضی (متوفای406 ق) می‌باشد؛ روایاتی ذکر گردیده که در نزول این مکتوب در زمان وفات ایشان صراحت دارد. عیسی بن مستفاد می‌گوید:


قال أمیر المؤمنین علی(ع): دعانی رسول اللّه(ص) عند موته، و أخرج من  کان  عنده  فی  البیت  غیری ، و البیت فیه جبرئیل و الملائکه معه …؛ حضرت علی(ع) فرمودند: حضرت محمد(ص) در هنگام وفاتشان مرا صدا زدند و تمام افرادی را که در خانه بودند از اتاق خارج کردند و تنها حضرت محمد(ص) و جبرئیل و ملائکه بودیم… (ابن طاووس، 163، 167، 186، 1420 : 149).


مانند این روایت، توسط راوندی (573ق) گزارش گردیده است (راوندی، 1409، ج1: 351) علامه مجلسی نیز با توجه به مطالب کتاب طرف و عبارت نقل شده در کافی شریف ، زمان نزول مکتوب را در لحظات بیماری حضرت محمد(ص) دانسته‌اند (مجلسی، 1404، ج3: 193) و در ادامه قائل‌اند که زمان بیماری پیامبر(ص) دو بار این صحیفه نازل شده است (همان: 194).


اگر چه این گزارش‌ها در تعیین زمان نزول وصیت مکتوب صراحت دارد؛ باید توجه داشت که اشکال اساسی در منبع و راویان دو کتاب طرف و خرائج می‌باشد؛ چرا که روایت خرائج در کتابی دیگر نقل نگردیده و در کتاب‌های حدیثی کهن سابقه ندارد و راوندی نیز برای آن سندی ارائه نمی‌کند. از طرف دیگر، تعدادی از علمای معاصر، بر تصحیح و اثبات اعتبار کتاب طرف و منقولات آن از کتاب الوصیه، اثر عیسی بن المستفاد تلاش دارند و بزرگانی مانند محدث نوری در این باره می‌گویند:


«کلینی در کتاب کافی (باب همانا ائمه کاری جز به اذن و دستور الاهی انجام نمی‌دهند) از او روایت نقل کرده و بر کتاب او اعتماد کرده است» (نوری، 1408، ج8: 286).


علامه مجلسی نیز در جایی می‌فرماید:


«کلینی این روایت را از کتاب وصیت عیسی بن مستفاد گرفته و این کتاب از اصول معتبر شیعه است که نجاشی و شیخ در کتاب‌های فهرستی خود بدان اشاره کرده‌اند (مجلسی، 1404، ج3: 193).


در جای دیگر می‌گوید:


با توجه به این‌که کلینی به این کتاب اطمینان کرده و سید رضی و سید بن طاووس نیز این کتاب را مورد اعتماد خود دانسته و از آن اخذ مطلب نموده‌اند؛ به تضعیف بعض از منتقدان توجهی نمی‌کنیم؛ به‌ویژه این‌که روایات این کتاب خود بر صحت آن دلالت می‌کند (همان، 1403، ج22: 495).


اگر چه علامه مجلسی و محدث نوری تلاش کرده تا اعتبار کتاب را اثبات کنند؛ نباید از این مطلب غافل بود که مضامین کتاب، برابر اعتقادات شیعه و دارای موارد مشابه در منابع دیگر روایی، دلالت بر این ندارد که تمام مطالب و جزئیات یک کتاب را بپذیریم. سخن ما در این است که آیا می‌توان القای وصیت را در زمان وفات اثبات کنیم؟


بر خلاف دیدگاه علامه مجلسی و محدث نوری، در کتاب کافی به این مطلب هیچ اشاره‌ای نگردیده که روایت وصیت منقوله را از کتاب عیسی بن مستفاد نقل نموده تا بر اعتماد ایشان بر کتاب دلالت داشته باشد و احتمال دارد کلینی به صورت شفاهی مطلب را اخذ کرده است؛ به‌ویژه این‌که در مقایسه میان متن کتاب کافی وطرف، متن کلینی کامل‌تر بوده و انتهای روایت در کتاب طرف قطع شده و به عنوان روایتی دیگر از عیسی بن مستفاد در قسمتی دیگر از کتابش آمده است و این خود دلالت دارد که با فرض صحت کتاب منسوب به ابن مستفاد، کلینی از روی کتاب، روایت را نگارش نکرده است؛ وگرنه بایستی روایت را کم‌تر از این که هست، نقل می‌کرد.

 سید رضی نیز در کتاب خصائص دو روایت را از عیسی بن مستفاد نقل کرده است (شریف رضی، 1406: 72) که در آن جا تصریحی نشده است که از کتاب وصیت عیسی نقل کرده است. سید بن طاووس نیز گویا نسخه‌ای از کتاب عیسی را در اختیار داشته که این متن را در بر نداشته است؛ وگرنه نیاز نبود از کتاب خصائص روایت را نقل کند و مانند روایت‌های قبل، از متن عیسی بن مستفاد گزارش می‌کرد.

 و با این سخن، حتی اگر بپذیریم که سید رضی از کتاب وصیت عیسی بن مستفاد نقل کرده نسخه ایشان با نسخه سید بن طاووس متفاوت بوده است و نمی‌دانیم آیا دیگر متن‌ها نیز در نسخه سید بن طاووس با نسخه سید رضی هماهنگ و یکسان بوده است یا نه؛ و یا کدام یک بر دیگری ترجیح دارد. افزون بر مطالب مذکور، سند سید رضی دارای خلل است؛ چرا که ایشان سند را چنین ذکر نموده است:


حَدَّثَنِی هَارُونُ بْنُ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ الْعِجْلِیُّ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عِیسَى الضَّرِیر (همان).


ایشان واسطه خود را تا عیسی بن مستفاد دو فرد ذکر کرده است؛ در حالی‌که احمد بن محمد بن عمار، متوفای 346 قمری است (طوسی، 1420: 71) و بنابر نظر محقق کتاب طرف، زمان وفات عیسی بن مستفاد حدود 220 قمری ذکر شده است (ابن طاوس، 1420: 59) که اگر احمد بن عمار صد سال نیز عمر کرده باشد، باید متولد سال 246 قمری بوده، یعنی حدود بیست و شش سال پس از مرگ عیسی متولد شده باشد.


نکته دیگری که در مورد این کتاب باید توجه داشت، این‌که سید بن طاووس به کتاب وصیت عیسی بن مستفاد و طرق خود تصریح نکرده و نمی‌دانیم ایشان از چه طریقی به کتاب دست یافته است و آیا می‌توان به نسخه ایشان و طریقشان اطمینان کرد یا نه و باید توجه داشت که نجاشی پس از بیان دو طریق به کتاب او، یکی را تضعیف کرده و آن را دارای اضطراب می‌داند (نجاشی، 1418: 298). ابن غضائری نیز اثبات سند کتاب را مشکل دانسته است (غضایری، 1364: ‌81).


در مورد عیسی بن مستفاد نیز شرح حال کاملی در اختیار نداریم. نجاشی او را چنین ذکر کرده است:


عیسى  بن  المستفاد أبو موسى البجلی الضریر روى عن أبی جعفر الثانی(ع) و لم یکن  بذاک. له کتاب الوصیه؛ عیسی بن مستفاد از امام جواد(ع) روایت نقل کرده و در امر نقل ضعیف می‌باشد. او کتاب وصیتی دارد (نجاشی، 1418: 298).


ابن غضائری نیز او را در حدیث ضعیف دانسته و کتاب وصیت او را دارای مشکل سندی می‌داند (غضایری، 1364: 81).


محل بحث نیز کلام نجاشی است که در مورد او عبارت «لم یکن بذاک» را به کار برده است. محدث نوری معتقد است که این عبارت، نفی درجه اعلای وثاقت است؛ اما به حداقل وثاقت اشاره دارد (نوری، 1408، ج8: 288 و ج5: 282). صاحب منتهی المقال نیز دیدگاه ایشان را تایید می‌کند (مازندرانی، 1416، ج1: 115)؛ اما این نظریه مخالفانی دارد و صاحب رواشح السماویه (میرداماد، 1311: 60) و مقباس الهدایه (مامقانی، 1411، ج2: 302)؛ آن را از الفاظ ذم دانسته‌اند. به نظر می‌رسد با دقت در عبارت‌های مشابه از نجاشی، سخن هر دو گروه صحیح است و هر دسته به قسمتی از مراد نجاشی اشاره کرده‌اند.

بنابراین، مراد نجاشی این است که فرد، اگر چه ثقه شمرده می‌شود؛ دارای ضعف در حدیث و اشتباه در نقل است. به عنوان نمونه نجاشی در مورد احمد بن علی ابوالعباس الرازی الایادی نجاشی عبارت «لم یکن بذاک» را به کار برده (نجاشی، 1418: 97) و شیخ طوسی نیز موافق با نجاشی از او با عبارت «لم یکن بذالک الثقه فی الحدیث» یاد کرده است (طوسی، 1420: 72) و ابن غضائری عدم قوت حدیثی او را با عبارت «یعرف و ینکر» تذکر می‌دهد (ابن الغضایری، 1364: 43) و گاهی نجاشی اگر اشکال در مذهب فرد نداشته و مرادش عدم قوت نقل در احادیث باشد، این عبارت را با «یعرف و ینکر» همراه می‌کند (نجاشی، 1418: 236).


در نتیجه مراد نجاشی تضعیف عیسی بن مستفاد، به عنوان عدم راستگویی نیست؛ بلکه به عنوان عدم قوت و دقت او در نقل و گزارش حدیث می‌باشد. ازاین رو، اگر روایت عیسی بن مستفاد در قسمتی با دیگر روایات مخالف بود، یا این‌که موافقی نداشت؛ نمی‌توان بدان استناد کرد و تحلیل خود را برآن استوار ساخت و افرادی که در ضبط قوی‌تر هستند، بر او ترجیح دارند.


ب) قبل از زمان وفات ایشان


بنابر روایاتی می‌توان برداشت کرد که زمان نزول وصیت مکتوب مدتی قبل از وفات رسول خدا‌(ص) بوده‌ است. در گزارش سید بن طاووس از عیسی بن مستفاد عبارت «قبل وفاته  بقلیل» آمده است:


دعا رسول اللّه(ص) علیّ بن أبی طالب(ع) قبل وفاته  بقلیل ، فأکبّ علیه ، فقال:ای أخی، إنّ جبرئیل(ع) أتانی من عند اللّه برساله، و أمرنی أن أبعثک بها إلى الناس (سیدبن طاوس،1420: 185).


همچنین سید بن طاووس در ادامه، روایتی از طبری نقل می‌کند که ادعا دارد متن کامل‌تری از گزارش ابن مستفاد است. در انتهای این روایت، زمان نزول مکتوب هفده روز قبل از وفات ذکر شده است.


«…قال خبّاب بن الأرت هذه الوقعه، وکان ذلک  قبل وفاه النبی بسبعه عشر یوما؛ خباب بن ارتّ گفت که این واقعه هفده روز قبل از وفات ایشان بوده است» (همان: 188).


در مستندی دیگر، شیخ صدوق از دیدار ابیّ بن کعب با حضرت محمد(ص) در زمان حیاتشان گزارشی ذکر می‌کند که با ورود امام حسین(ع) به جمع آنان، رسول خدا(ص) در مورد امامان از ذریه امام حسین(ع) اطلاعاتی را به أُبَی بن کعب داده و این اطلاعات خود را به واسطه مکتوبی نازل شده از آسمان عنوان کرده که همان وصیت مکتوب است.


قَالَ أُبَی یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ حَالُ  هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْزَل  عَلَیَ  اثْنَیْ  عَشَرَ خَاتَماً وَ اثْنَتَیْ عَشَرَهَ صَحِیفَهً اسْمُ کُلِّ إِمَامٍ عَلَى خَاتَمِهِ وَ صِفَتُهُ فِی صَحِیفَتِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین؛ ابى می‌گوید: اى رسول خدا! خداى تعالى چگونه حال این ائمّه را بیان فرموده است؟ حضرت فرمود: خداى تعالى دوازده مهر و دوازده صحیفه بر من فرو فرستاد و نام هر امامى بر مهر او و صفتش در صحیفه اوست. درود خدا بر او و بر همگى ایشان باد! (صدوق، 1395، ج1: 269).


اشکال در دو روایت این است که گزارش اول به صحیفه مکتوبه از آسمان به عنوان وصیت ارتباطی ندارد و حضرت محمد(ص) ابراز می‌کنند که رسالتی بر عهده من است و باید آن را ابلاغ کنم و سخنی از مکتوب آسمانی نیست. و در مورد روایت دوم نیز باید گفت که گزارش آن در کتابی دیگر یافت نشد وسند آن نیز دارای خلل است وبی اعتبار .


در نتیجه بر زمان نزول این مکتوب دلیل صریح نداریم و تنها اصل نزول این مکتوب را می‌توان اثبات کرد.


آیا زمان کتابت این مکتوب توسط حضرت علی(ع) روشن است ؟


با توجه به روایاتی که در اختیار داریم، این مکتوب پس از نازل شدن، توسط حضرت محمد(ص) قرائت گردیده و حضرت علی(ع) با خط مبارکشان آن را مکتوب کرده‌اند. روایت ذیل را ملاحظه کنید:


ابوموسی ضریر می‌گوید: موسى بن جعفر (ع)فرمود: من به‌ امام صادق(ع) گفتم: مگر امیرالمؤمنین(ع) کاتب وصیت و پیغمبر گوینده و جبرئیل و ملائکه مقرب شهود آن نبودند؟! حضرت مدتى سر به‌زیر انداخت و سپس فرمود: چنان بود که گفتى، اى ابو الحسن! (کلینی، 1407، ج1: 282).


در مورد زمان این کتابت دلیلی در اختیار نداریم و نمی‌دانیم این املا دقیقا در چه زمانی صورت پذیرفته است. آیا در همان لحظه که هنوز ملائکه حضور داشته‌اند، این اتفاق افتاده و آن‌ها شاهد املا بوده‌اند، یا در زمانی دیگر، به‌ویژه این‌که حضرت محمد(ص) در مقاطع مختلف مطالبی را برای حضرت علی(ع) املاء کرده و ایشان آن را نگارش فرموده‌اند. (صدوق، 1395، ج284:1 و 313؛ طبری، 1383، ج2 :60 و صفار، 1440، ج3: 143).


برخی مانند احمد اسماعیل بصری در کتاب الوصیه المقدسه (احمد اسماعیل بصری‌، بی تا: 24) خواسته‌اند با توجه به روایتی از شیخ طوسی این مکتوب را شب وفات حضرت، یعنی شب یکشنبه بدانند؛ اما روایت مورد نظر آنان تنها به نوشتن وصیتی از جانب حضرت علی(ع) اشاره دارد و در آن به حضور ملائکه و شهود دیگر اشاره‌ای نشده است؛ لذا با زمان نزول وصیت مکتوب ارتباطی نداشته و دلیلی نداریم که بعد از نزول مکتوب نگارش شده باشد. افزون بر این‌که این روایت دارای ضعف سندی و محتوایی بوده و اعتبار آن محل خدشه است.


متن وصیت نازل شده


آنچه در تمامی منابع ذکر گردیده، این است که نام ائمه دوازده‌گانه، به عنوان اوصیای حضرت محمد(ص) در این مکتوب ذکر شده و جز دوازده خاتم و صحیفه، صحیفه و خاتمی نازل نشده و این مهم، قرینه‌ای است بر انحصار اوصیای حضرت محمد(ص) در عدد دوازده و نام هیچ فرد دیگری در کنار ائمه دوازده گانه قرار نگرفته است؛ افزون بر این‌که بر اساس روایتی، وقتی که از امام سجاد(ع) نام ائمه موجود در لوح را درخواست می‌کنند، ایشان با تاکید دوباره بر عدد دوازده بیانی دارند که جای هیچ تردید در این زمینه را باقی نمی‌گذارد. ایشان می‌فرمایند:


قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَکَمْ عَهِدَ إِلَیْکُمْ نَبِیُّکُمْ أَنْ تَکُونَ الْأَوْصِیَاءُ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ وَجَدْنَا فِی الصَّحِیفَهِ وَ اللَّوْحِ  اثْنَیْ عَشَرَ أَسَامِیَ مَکْتُوبَهً بِإِمَامَتِهِمْ وَ أَسَامِی آبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ ثُمَّ قَالَ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ مُحَمَّدٍ ابْنِی سَبْعَهٌ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ فِیهِمُ الْمَهْدِیُّ؛ عرض کردم:ای فرزند رسول خدا ! حضرت محمد(ص) چه تعداد از اوصیای بعد از خودش را از شما عهد گرفته است؟ فرمودند: در صحیفه [نازل شده از آسمان] و در لوح حضرت فاطمه(س) دوازده اسم، مکتوب گردیده که نام آن‌ها و نام پدران و مادرانشان ذکر شده است. سپس فرمود: از فرزندم، محمد، هفت وصی متولد می‌شود که مهدی در میان آن‌ها می‌باشد (خزاز قمی، 1401: 243).


بر اساس گزارش‌هایی دیگر، مطالبی مانند خبر از ظلم‌هایی که بعد از رحلت حضرت محمد(ص) بر خاندان ایشان رفته (کلینی، 1407، ج1: 282) شهادت حضرت علی(ع) (همان)؛ وقایع دوران هر یک از ائمه: و آنچه باید انجام دهند (نعمانی، 1397: 52)؛ سنن الاهی و سنن رسولش (کلینی، 1420، ج2: 283)؛ متکفل شدن امر غسل حضرت محمد(ص) توسط حضرت علی(ع) (سید بن طاوس، 1420: 201) و نام 313 یار حضرت مهدی(عج) و شهرهایشان (صدوق، 1413، ج1: 63) ذکر شده است.


وصیت مکتوب و شناسایی مدعیان


در گذشته و امروز مدعیانی را می‌یابیم که یکی از ادله اثبات امامت خود را وصیت امام قبل به خود ذکر کرده‌اند تا بتوانند خود را مدعی وصایت دانسته و جامعه شیعی را به تبعیت از خود مجاب کنند. نوبختی از فرقه‌ای با عنوان «منصوریه» نام می‌برد که یاران ابو منصور عجلی بوده و این فرد با وجود بیسوادی، تفویض امر و وصیت امام باقر(ع) برای خود را ادعا کرد (نوبختی، 1404: 38). همچنین می‌توان فرقه‌های «خطابیه» (همان: 42) مغیریه (همان: 63)، « اسماعیلیه» (همان: 64) و ‌فطحیه (همان: 77) را نام برد که ادعای وصیت کرده‌اند.


با توجه به نکات پیش گفته، ائمه: و بزرگانی مانند شیخ مفید مدعیان دوران خود را رسوا کرده و از این مبانی برای هدایت امت بهره گرفته‌اند. شیخ مفید برای رد کیسانیه، عدم دلالت وصیت بر امام ادعایی آنان و از طرف دیگر، تصریح به امامت دیگر ائمه: را معیار قرار داده است (مفید، 1413: 305). ابن قبه نیز در رد ادعای وصیت برای جعفر، عدم اعتبار و شهرت آن را گوشزد کرده، بیان می‌کند که به فرض قبول چنین خبری -که در وصایت جعفر باشد- این خبر، خبری واحد و غیر معتبر است که با خبر مشهور و معتبر وصایت امام حسن عسکری(ع) توان مقابله ندارد (صدوق، 1395، ج1: 55).


در دوره کنونی نیز می‌توان با تمسک به وصیت، باطل بودن مدعیان دروغین را کشف کرد. البته در این زمینه مدعیان در دو دسته قرار می‌گیرند:


گروه اول: ادعای مهدویت


الف) برخی خود را همان مصداق عینی امام مهدی(عج) می‌دانند که از این جمله می‌توان افرادی مانند محمد بن عبدالله نوربخش (869 ق)، محمد المهدی بن محمد بن علی السنوسی (1260ق) و غلام احمد قادیانی (1908م) را نام برد.


ب) برخی مدعیان، منکر تولد فردی با عنوان مهدی در خانه امام حسن عسکری(ع) هستند و بشارت به مهدی را بشارت به فردی هدایت شده از جانب خدا می‌دانند. به عبارت دیگر: به مهدی نوعی در برابر مهدی شخصی قائل هستند.

نمونه بارز این دیدگاه در بابیه و بهائیت مشاهده می‌شود؛ چرا که آن‌ها به وجود فردی با عنوان مهدی فرزند حسن عسکری اعتقاد نداشته و معتقدند که پیامبر(ص) تنها به فردی هدایت شده و هدایت کننده اشاره کرده است که چنین فردی در آینده خواهد آمد و مصداق این فرد را علی محمد شیرازی و حسینعلی نوری می‌دانند (گلپایگانی، 2015م: 156و 215).


ج) برخی دیگر قائلند که حضرت مهدی(عج) متولد شده است؛ اما در آسمان‌ها قرار گرفته و روح و قدرت خود را در زمان مشخص و در آینده به فردی که لیاقت دریافت آن را دارد، تنفیذ می‌کند و آن شخص تنفیذ شده موعود نجات بخش خواهد بود.


نمونه این تفکر را می‌توان در ادعاهای فردی با عنوان مهدی.‌پ جست وجو نمود. او از سال 1367شمسی ادعا‌هایی مبتنی بر عنایت اهل بیت: به خود، کسب علم از امام صادق(ع) و دیدن رؤیاهایی در عظمت جایگاهش نزد اهل بیت: مطرح کرده است. همچنین به رغم عدم انتساب او به خاندان اهل بیت:، اما بر اساس رؤیایی ادعایی خود را سید دانسته و پس از آن رؤیا از عمامه سیاه به جای عمامه سفید استفاده کرده است.


این فرد ادعا می‌کرد که امام دوازدهم در سال 255 قمری از جسم خود عروج کرده‌اند؛ اما در هر زمان و مکان که بخواهند جسمی را خلق می‌کنند که ظرفیت وجودی آن روح را داشته باشد و در آن ظهور و بروز می‌کند. ازاین‌ رو، در بازی با الفاظ، خود را «مهدی الامه» دانسته که تمام علوم امام زمان به او منتقل شده و در عمل خود را همان امامی که امّت انتظار ظهور او را دارد، عنوان می‌کرد‌. وی در نامه‌ای در تاریخ 28/9 /1380 شمسی خطاب به همسر اولش می‌نویسد:


یا علی و یا فاطمه! من فرزند شمایم؛ من غلام شما مهدی‌ام؛ بشنوید صدایم و اجابت فرمایید! در پایان نامه چنین امضا می‌کند:


موفق باشی.


مهدی فاطمه.


گروه دوم: مدعیان امامت بعد از حضرت مهدی(عج)


کسانی که ادعا دارند ائمه در دوازده نفر منحصر نبوده و خود را امام سیزدهم، یا چهاردهم می‌دانند. مصداق این دسته در زمان معاصر، احمد اسماعیل بصری، ملقب به احمد الحسن و علیرضا پیغان می‌باشد.


دقت در متن وصیت مکتوب و نازل شده از آسمان گویای آن است که امام حسن عسکری(ع) دارای فرزندی با نام مهدی است و تصریح می‌کند که این، یک اسم مشخص برای فردی حقیقی است و نمی‌توان آن را در معنای «هدایت شده» استفاده کرد و همچنین تصریح دارد که این فرد، خود وظیفه نجات بخشی و ایجاد عدالت در عالم را دارد. از طرف دیگر نامی غیر از نام ائمه دوازده‌گانه در متن وصیت نیامده و اسامی برخی از این مدعیان، مانند احمد اسماعیل، یا علیرضا پیغان ذکر نشده است. از این رهگذر و افزون بر مطالب گذشته، به راحتی می‌توان چنین درک نمود:


یک: در مورد دسته اول و گروه (الف) برخی مانند محمد بن تومرت از خاندان سادات نبوده و این در حالی است که تصریح متن وصیت این است که امام مهدی(عج) از سادات حسینی محسوب می‌گردد. اشکال دیگر این‌که هیچ یک از افراد نام برده فرزند امام حسن عسکری(ع) نبوده و داعیه چنین چیزی نیز نکرده‌اند و محل تولد، زمان تولد و نام پدرشان گویای ادعای باطل آنان و عدم تطابق با متن وصیت است.


دو: در مورد دسته (ب) باید گفت که روایات متعدد و متواتر و گزارش‌های تاریخی متقن بر تولد فرزندی در خانه امام حسن عسکری(ع) دلالت دارد و او را همان مهدی موعود(عج) معرفی کرده‌اند (مفید، 1413: 318) و تصریح بر این نکته که لقب فرزند امام یازدهم که قرار است عدالت را در تمامی جهان گسترش دهد، مهدی است؛ با عنوان شخصی سازگار بوده و نمی‌توان آن را حمل بر معنای وصفی نمود و بر اساس روایتی، قائل به عدم فرزند برای امام عسکری(ع) صراحتاً کافر عنوان شده است (طوسی، 1411: 170).


سه: در مورد دسته (ج) باید گفت: علاوه بر اشکالاتی مانند عدم دلیل بر این ادعا، مخالفت آن با روایاتی که برای امام زمان(عج) غیبت کبرا و حضور در جامعه اسلامی و تردد در بازار‌های آن‌ها مطرح کرده است (نعمانی، 1397: 164) و تصریح بر این‌که فرزند امام یازدهم، خود عدالت گستر پایانی خواهد بود (صدوق، 1395، ج1: 77 و 139) در مکتوب به دوازده نام اشاره شده و فردی دیگر به عنوان امام معرفی نگردیده است. از‌این رو، در روایت پیش بینی شده است که برخی در آینده ادعای تجسم مهدی(عج) را خواهند داشت و این افراد باطل هستند. امام صادق(ع) فرمود:


کَذَلِکَ غَیْبَهُ الْقَائِمِ فَإِنَّ الْأُمَّهَ سَتُنْکِرُهَا لِطُولِهَا… قَائِلٍ یَعْصِی اللَّهَ بِدَعْوَاهُ أَنَّ رُوحَ الْقَائِمِ(عج) یَنْطِقُ فِی هَیْکَلِ غَیْرِه؛  غیبت قائم(عج) به همین منوال است؛ چراکه به زودى امّت، غیبت او را به دلیل طولانى بودنش انکار مى کنند…. و عده اى از سر عصیان مدعى هستند که روح قائم(عج) در هیکل و بدن دیگرى سخن مى گوید (طوسی، 170:1411).


چهار: فردی مانند علیرضا پیغان که خود را امام چهاردهم دانسته و به وفات حضرت مهدی(عج) قائل می‌باشد، نامش در هیچ نص و وصیت مکتوبی ذکر نگردیده و وجود دوازده خاتم که نشانه دوازده امام است، با ادعای چهارده وصی برای حضرت محمد(ص) سازگار نیست.

از طرف دیگر، روایات صراحتاً از اعتقاد به مرگ حضرت مهدی(عج) نهی کردهاند؛ چنان‌که در روایت پیش بینی شده که عده‌ای چنین سخنی را خواهند زد. از‌این رو، در روایت پیش بینی شده است که برخی در آینده امامت بیش از دوازده امام یا تجسم مهدی(عج) را مدعی خواهند شد و این افراد باطل هستند.امام صادق(ع) فرمود:


کَذَلِکَ غَیْبَهُ الْقَائِمِ فَإِنَّ الْأُمَّهَ سَتُنْکِرُهَا لِطُولِهَا فَمِنْ قَائِلٍ یَقُولُ إِنَّهُ لَمْ یُولَدْ وَ قَائِلٍ یَفْتَرِی بِقَوْلِهِ إِنَّهُ وُلِدَ وَ مَاتَ؛   غیبت قائم(عج) به همین منوال است؛ چراکه به‌زودى امّت، غیبت او را به دلیل طولانى بودنش انکار مى کنند. بعضى مى گویند: هنوز به دنیا نیامده است عده اى به افترا و دروغ مى گویند: به دنیا آمده و مرده است (همان).


در مورد احمد اسماعیل بصری نیز، از او و مهدیون مورد ادعای او و دوازده مهدی پس از دوازده امام هیچ نامی وجود ندارد و در وصیت مکتوب، به‌صراحت، ائمه را دوازده عدد ذکر می‌کند. همچنین وصیت مورد ادعای او در کتاب الغیبه شیخ طوسی با وصیت نازل شده از آسمان ارتباطی ندارد و گزارش شیخ طوسی به دلیل ضعف سند، عدم اعتنای محدثین دیگر، شاذ بودن و مخالفت با دیگر مبانی شیعه دارای خلل در اعتبار است (آل محسن، 1434: 28).

 با توجه به این اشکالات متعدد و اساسی به گزارش شیخ طوسی عالمان و محدثان خبیری مانند شیخ مفید (مفید، 1413، ج2: 386)، نباطی بیاضی (نباطی، 1384، ج2: 52)، شیخ حر عاملی (عاملی، 1362: 401) و علامه مجلسی (مجلسی، 1403، ج53: 148)، محتوای این روایت در حکومت فرزندان امام مهدی(عج) را غیر معتبر دانسته و آن را از گزارش‌های شاذ و غیر قابل قبول به شمار آورده‌اند.


البته در فرض این‌که فردی ادعا کند همان مهدی موعود است که در خانه امام حسن عسکری(ع) متولد شده و بتواند نام خود را مانند نام حضرت قرار دهد و ما اطلاعی از مکان و زمان تولد او نداشته باشیم؛ دیگر متن حدیث وصیت کارآیی ندارد و اهل بیت: برای تشخیص مهدی حقیقی از مهدی دروغین سنجش علمی مدعی و پرسش از سوالات تخصصی معارف دینی را مطرح کرده‌اند‌ (کلینی، 1407، ج1: 379).


نتیجه‌گیری


«وصیت مکتوب» از جمله مستنداتی است که در آن، به تعداد ائمه: اشاره شده است و خاتم‌های آن جز دوازده عدد نبوده و اگرچه زمان نزول آن از آسمان مشخص نیست؛ با توجه به بیان‌های متعدد از جانب حضرت محمد(ص) (از جمله آنچه بر روی کتف در روز پنج شنبه آخر عمرشان به حضرت علی(ع) املا فرمودند) اولین این اوصیا، حضرت علی(ع) و آخرین آن‌ها حضرت مهدی(عج) می‌باشد. از طرفی این مکتوب توصیه‌های اخلاقی و دستورالعمل‌های مخصوص هر امام راشامل می‌شده که باید آن را انجام دهد.

همچنین از طریق تعداد این نام‌ها در مکتوب نازله می‌توان به ادعای برخی از مدعیان پی برد و آن‌ها را شناسایی کرد. از جمله این افراد احمد اسماعیل بصری است که با توجه به این‌که نامش در وصیت مکتوب نیامده است، نمی‌تواند ادعای امامت داشته باشد. وصیت موجود در کتاب غیبت شیخ طوسی نیز اولا، به وصیت نازل شده از آسمان ارتباطی ندارد و ثانیا، ضعف سند و تعارض با مبانی شیعه به اعتبار آن خلل وارد می‌کند.

منابع


قرآن کریم


1٫ آل محسن، علی (1434ق). الرد القاصم، نجف، مرکز الدراسات التخصصیه للامام المهدی(عج).


2٫ آیتی، نصرت الله (1394). راه و بیراهه، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج).


3٫ ابن بابویه، علی بن الحسین (1404ق). الإمامه و التبصره من الحیره، قم، مدرسه الامام المهدی(عج).


4٫ ــــــــــــــــــــــــــ (1376). الامالی، تهران، کتابچی.


5٫ ــــــــــــــــــــــــــ (1378). عیون اخبار الرضا(ع)، تهران، نشر جهان.


6٫ ــــــــــــــــــــــــــ (1395ق). کمال الدین و تمام النعمه، علی اکبر غفاری، تهران، اسلامیه.


7٫ ــــــــــــــــــــــــــ (1413ق). من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی.


8٫ ابن طاوس، علی بن موسی (1420ق). طرف من الانباء و المناقب، مشهد، تاسوعا.


9٫ ابن فارس، احمد (1404ق). معجم مقاییس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی .


10٫ ابن منظور، محمد بن مکرم (1414ق). لسان العرب، بیروت، دار صادر.


11٫ ابوالصلاح الحلبی، تقی (1404ق). تقریب المعارف، قم، الهادی.


12٫ بدری، سامی (1417ق). شبهات و ردود، قم، بی‌نا.


13٫ بصری، احمد بن اسماعیل (احمدالحسن) (بی‌تا). مع عبدالصالح، بی جا، انتشارات انصار الامام المهدی(ع).


14٫ ــــــــــــــــــــــــــ (بی‌تا). الوصیه المقدسه بی‌جا، انتشارات انصار احمد اسماعیل.


15٫ جمعی از نویسندگان (1381). امامت پژوهی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی.


16٫ حسینی زبیدی، محمد مرتضی (1414ق). تاج العروس، بیروت، دارالفکر.


17٫ حلی، حسن بن مطهر (1423ق). الالفین، قم، موسسه الاسلامیه.


18٫ خزاز رازی، علی بن محمد (1401ق). کفایه الأثر فی النصّ على الأئمه الإثنی عشر، قم، بیدار.


19٫ راوندی، سعید بن هبه الله (1409ق). الخرائج و الجرائح، قم، موسسه امام مهدی(عج).


20٫ سبط بن الجوزی، یوسف بن حسام الدین (1418ق). تذکره الخواص، قم، منشورات الرضی.


21٫ شرف الدین، عبدالحسین (1426ق). المراجعات، قم، مجمع العالمی لاهل البیت:.


22٫ شریف الرضی، محمد بن حسین (1406ق). خصائص الائمه، مشهد، آستان قدس رضوی.


23٫ صدوق، محمد بن علی (1362). الخصال، قم، جامعه مدرسین.


24٫ صفار، محمد بن الحسن (1404ق). بصائر الدرجات، قم، مکتبه آیت الله المرعشی.


25٫ طبری آملی، عمادالدین (1383ق). بشاره المصطفی، نجف، مکتبه الحیدریه.


26٫ طریحی، فخر الدین بن محمد (1375). مجمع البحرین، تهران، مرتضوی.


27٫ طوسی، محمد بن الحسن (1411ق). کتاب الغیبه للحجه، محقق: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، المعارف الاسلامیه.


28٫ ـــــــــــــــــــــــــ (1414ق). الأمالی، قم، دار الثقافه.


29٫ ـــــــــــــــــــــــــ (1420ق). فهرست کتب الشیعه، قم، ستاره.


30٫ عاملى نباطى، على بن محمد (1384ق). الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم ، نجف، المکتبه الحیدریه.


31٫ عاملی، محمد بن حسن (1362). الایقاظ، تهران، نوید.


32٫ عسکری، سید مرتضی (1378). عقاید اسلام در قرآن، تهران، مجمع علمی اسلامی.


33٫ ـــــــــــــــــــ‌ (1382). نقش ائمه در احیای دین، تهران، انتشارات منیر.


34٫ عیاشی، محمد بن مسعود (1380ق). تفسیر، تهران، المطبعه العلمیه.


35٫ الغضائری، احمد بن حسین (1364). الرجال، قم، دارالحدیث.


36٫ فیض کاشانی، محسن (1406ق). الوافی، تهران، کتابخانه امیر المومنین(ع).


37٫ قرشی بنابی، علی اکبر (1412ق). قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.


38٫ کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی، علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الإسلامیه.


39٫ گلپایگانی، ابوالفضل (2015 م). کتاب الفرائد، آلمان، موسسه ملی مطبوعات امری.


40٫ مازندرانى، محمد بن اسماعیل (1416ق). منتهی المقال فی احوال الرجال، قم، آل البیت:.


41٫ مامقانی، عبدالله (1411ق). مقباس الهدایه، قم، موسسه آل البیت:.


42٫ مجلسی، محمد باقر (1403ق). بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی.


43٫ ـــــــــــــــــــ (1404ق). مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیه.


44٫ مسعودی، علی بن حسین (1426ق). اثبات الوصیه، قم، انصاریان.


45٫ مصطفوی، سید حسن (1368). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد.


46٫ مظفر، محمد حسین (1422ق). دلائل الصدق، قم، موسسه آل البیت:.


47٫ مفید، محمد بن محمد (1413)، الارشاد، قم، موسسه آل البیت: .


48٫ ـــــــــــــــــــ (1413ق). الفصول المختاره، قم، کنگره شیخ مفید.


49٫ میرداماد، محمدباقر بن محمد (1311ق). الرواشح السماویه، قم، دارالخلافه.


50٫ نجاشی، احمد بن علی (1418ق). رجال، قم، نشر اسلامی.


51٫ نعمانی، محمد بن ابراهیم (1397ق). الغیبه، محقق: علی اکبر غفاری، تهران، صدوق.


52٫ نوبختی، حسن بن موسی (1404ق). فرق الشیعه، بیروت، دارالاضواء.


53٫ نوری، حسین (1408ق). مستدرک الوسائل، قم، آل البیت:.


54٫ هلالی، سلیم بن قیس (1405ق). کتاب سلیم، قم، الهادی.

نویسندگان:

مسعود پور سید آقایی، محمد شهبازیان

مجله انتظار موعود شماره 51

منبع:فارس

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار