کد خبر: ۱۵۳۹۰
تاریخ انتشار: 24 اسفند - 1395 11:37
یکی از کسانی که چند سالی است در کشور ایران تمامی کتاب هایش به زبان فارسی ترجمه شده است وین دایر است. وی کتاب هایش بیشتر حول موضوع عرفان و معنویت نوشته شده است. خیلی ها گمان می‌کنند که وین دایر چنان خدا گراست که توحید را به همان میزان که در اسلام آمده پذیرفته است و پیامبران الهی را نیز به صورت کامل قبول دارد. آیا واقعا همین گونه است؟

کدام خدا؟ کدام پیامبران؟

باید انصاف داد در شرایطی که فروش بیش‌تر کالا و مصرف‌گرایی، در صدر آمال بشر غربی قرار گرفته، كار دایر در معرّفی و وارد كردن خدا به فرهنگ منحطّ غربی، تحسین ‌برانگیز است؛ اما نظام توحیدی وی، نظامی حدّاقلی است كه فقط به قبول خداوند پرداخته و روح بی‌نهایت طلبِ انسان را به بسنده کردن به مراحل پایینِ ایمان، ترغیب می‌کند و انتظارات حدّاكثری را كه البته منطقی هم هست، از زندگی توحیدی كنار می‌زند و از خدا فقط به پذیرش آن، در پاره‌ای از ساحت‌های وجودیِ انسان بسنده می‌كند. به همین دلیل با اعتراف به این كه «ما بخشی از نظام هوشیار جهان هستیم و با هدفی جهانی به این‌جا آمده‌ایم»(خود حقیقی، ص 26)؛ اضطراب و استرس را به عنوان درد اصلی بشر امروز معرفی می‌كند (راه حل معنوی، ص 41) و هدف را شادی و لذت و كامیابی می‌داند. توضیح وی درباره درد معنوی بشر، بازخوانیِ همان مشكلات روانی انسان معاصر است؛ بنابراین، خدای دایر برای رفع اضطراب، نگرانی، خجالت، عصبانیت و ترس وارد زندگی می‌شود، نه برای اقناع میل خداجویی بشر و ارضای فطرت خداخواهی او(معنویت، ص 104 ؛ ندای درونی، صص54 و 56و 137 و 165).

به تعبیر دقیق‌تر، خدایی که دایر معرفی می‌کند، خدایی است در خدمت انسان بحران‌زده مدرن؛ نه خدایی که بشر باید در خدمت او و در مسیر اطاعت از او قرار گیرد. البته روشن است که اگر انسان، در مسیر بندگی خداوند گام بردارد، خداوند هم اسباب جهان را در خدمت تعالی او بسیج خواهد کرد چنان که قرآن فرموده: من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا ؛ اما در حقیقت نگاه دایر، «نگاه ابزارگرایانه» به خداست، نه «توحید محوری». 

 

خدای بی شریعت در آثار دایر

خوانندگان آثار دایر، باید این خطر بزرگ اعتقادی را درک کنند و فریب اصطلاحاتی از قبیل «علم بی‌نهایت»، «حکیم علی‌الاطلاق» را نخورند؛ زیرا این مفاهیم زیبا و البته صحیح، در حدّ «تصور ذهنی» در آثار دایر مطرح شده‌اند و او به نتایج درخشان این مفاهیم بلند نپرداخته است. مگر می‌توان خدا را واجد تمام صفات کمال فرض کرد، ولی به «نفی غایت» و «نفی شریعت» قائل شد و فقط به مدی‌تیشن اکتفا کرد؟ فلاسفه، روان‌شناسان، متفکرین و دانشمندان هر‌ کدام از سعادت و کمال، تعریفی ویژه و در نتیجه «برنامه» و «شیوه زندگی» متفاوتی ارائه داده‌اند.

اگرچه کلماتی مانند خدا در نوشته وین دایر آمده است، اما نشان دهنده این نیست که برداشت او از خدا همان برداشتی است که در ادیان الهی از خداوند آمده است. پذیرش صفات خداوند مانند حکمت و عدالت اقتضا می کند که خدا دین و شریعت خود را برای ارشاد بشر نازل کند، نه مانند وین دایر که نام از خدا به میان می آورد اما خدایی که نه دین دارد و نه پیامبرانی که مأموریت الهی و ملکوتی برای بشر اعلام کرده باشند

آیا پذیرفتنی است که هستی، هدفمند و خداوند، حکیم باشد، ولی بشر را در سر درگمی و حیرتی که بزرگان علم و دانش به آن مبتلا هستند، رها کند؟ بگذریم ‏که «انسان کامل» و انسان آرمانی هنوز موضوع هیچ کدام از علوم انسانی قرار نگرفته است، بزرگان دانش در باب «انسان متعادل» چنان نظریات متفاوتی ارائه داده‌اند که گاهی تا دیوانه خواندن هم‏دیگر پیش ‏رفته‏اند (چنان که آبراهام مزلو که پدر روان‏شناسی انسان‏گرا نام گرفته است، بعد از این که متوجه می‏شود یکی دیگر از بزرگان این علم (پرلز) در هنگام سخنرانی، چهار‏دست‏و‏پا راه می‏رود، خطاب به وی می‏گوید: او یک دیوانه است.) (ر.ک: روان شناسی کمال، شولتس، فصل هفتم؛ بررسی ایده پرلز). آیا با رحمت و لطف خدا سازگار است که در این سرگردانی، از انسان دستگیری نکند؟

"دایر" با تعبیراتی گویا به معرفی ذات احدیّت پرداخته است؛ اما لوازم این تعبیرات را نمی پذیرد. وی خدا را حكیم علی‌الاطلاق می‌داند؛ ولی از پذیرش این مطلب كه خداوند پیامبرانی را برای هدایت بشر گسیل كرده باشد، سر باز می‌زند و از مهم جلوه دادن این دسته از لوازم حكمت، خودداری می‌كند. وی علم بی‌نهایت برای خداوند قائل است؛ اما بشر را از این علم ـ که بهره تام از این علم، فقط از مسیر رسالت میسّر است ـ محروم می‌داند. وی جهان را نظام احسن و آن را بدون عیب و نقص می‏شمارد؛ اما چرا پازل حکمت خداوند را كه به گفته او از دوران جنینی آدمی شروع می‌شود، با قبول غایت و مقصد برای هستی تكمیل نمی كند؟ مگر می‌توان خداوند را حکیم علی‌الاطلاق دانست اما او را از ارائه برنامه زندگی ـ که همان طرح تکامل و تعالی انسان است ـ برکنار دانست؟ 

تناسخ

فرار از پیامبران!

دایر کتابی مستقل در باب «ندای درونی» نگاشته است که پیام اصلی این کتاب «کافی بودن ندای درون برای سعادت انسان» است. روشن است با این ایده، رسولان الهی از میدان ارشاد و هدایت انسان‏ها کنار زده می‏شوند و صرفاً «پیامبری درونی» به صحنه می‌آید که خدا را هم در خدمت اهداف خود به کار می‌گیرد. یادآوری می‏کنیم در احادیث اسلامی از ندای فطرت و حکم عقل به پیامبر درونی تعبیر شده است، نه هر ندایی؛ به‌علاوه این پیامبر درونی به ‌تنهایی برای راهبری و نیل آدمی به معرفت الهی کارایی ندارد.

بلکه در کنار آن، راهنمایان الهی، یعنی پیامبران بیرونی، مرجع اصیل معرفی شده‌اند و تشخیص ندای وجدان از خواسته‌های حیوانی به عهدة پیامبران گذاشته شده است. دایر  پیامبر انسان‌ها را « فرمان درون» می‌داند و راهنمای سالک را ندای درون معرفی می‌کند؛ اما این که ندای درون چگونه راهبری می‌کند و نداهای واهی کدامند، مسئله را در سکوت و ابهام باقی‌می‌گذارد؛ غافل از این‌ که بعد از ارجاع آدمی به ندای درون، تشخیص ندای اصیل، اولینِ مشکل راه سلوک است؛ به عبارت دیگر ندای درون به مرجع نیاز دارد؛ اگر مرجع آن، ندای درونی دیگری باشد، آن ندای درونی دوم کدام است؟ تفاوت آن با نداهای دسته اوّل چیست؟ ضابطه اصیل بودن و صحیح بودن آن چیست؟ معلوم می‌شود که در این‌ صورت، سلسله‌ای از نداها شکل می‌گیرد. طبعاً برای بطلان این ایده، لزوم تسلسل آن‌ها کافی است.

نباید فراموش کرد برداشت وین‏دایر از دین، همان فهم رایج غربیان از دین است كه دین را پدیده‌ای شخصی و سلیقه‌ای و صرفاً نوعی سرگرمی می‌دانند، نه راه بیان واقعی برای نیل به سعادت.

دایر کتابی مستقل در باب «ندای درونی» نگاشته است که پیام اصلی این کتاب «کافی بودن ندای درون برای سعادت انسان» است. روشن است با این ایده، رسولان الهی از میدان ارشاد و هدایت انسان‏ها کنار زده می‏شوند و صرفاً «پیامبری درونی» به صحنه می‌آید که خدا را هم در خدمت اهداف خود به کار می‌گیرد. یادآوری می‏کنیم در احادیث اسلامی از ندای فطرت و حکم عقل به پیامبر درونی تعبیر شده است، نه هر ندایی؛ به‌علاوه این پیامبر درونی به‌تنهایی برای راهبری و نیل آدمی به معرفت الهی کارایی ندارد

از این‏روست که وی اساساً ایده رستاخیز را مطرح نمی‌كند و با ارائه تصویری مبهم از حیات روح، زندگی پس از مرگ را در هاله‌ای از ابهام رها کرده، بهشت را امری درونی معرفی می‌کند! (عرفان، ص 59) وی با پذیرش فرضیه «تناسخ» که با معاد در تضاد است، مرتکب سهوی بزرگ شده و معلوم است با وجود این ایده، جایی برای بهشت و جهنم و رستاخیز باقی نمی‌ماند و هدفمندی خلقت که وی مورد تأکید قرار داده است؛ مخدوش و بی‌اساس خواهد بود.

 

نتیجه گیری

اگرچه کلماتی مانند خدا در نوشته وین دایر آمده است، اما نشان دهنده این نیست که برداشت او از خدا همان برداشتی است که در ادیان الهی از خداوند آمده است. پذیرش صفات خداوند مانند حکمت و عدالت اقتضا می کند که خدا دین و شریعت خود را برای ارشاد بشر نازل کند، نه مانند وین دایر که نام از خدا به میان می آورد اما خدایی که نه دین دارد و نه پیامبرانی که مأموریت الهی و ملکوتی برای بشر اعلام کرده باشند.

حمزه شریفی دوست/تبیان           


ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار