کد خبر: ۲۰۳۹
تاریخ انتشار: 26 دی - 1394 13:21
"نگاهی گذرا بر مخالفت افراطی انجمن حجتیه با عرفان و فلسفه"
شکی نیست که معنویت های نوظهور که برپایه ی عوام فریبی مدعیان دروغین بنا شده است، از بزرگترین آفات جوامع بشری که تشنه ی معنویت حقیقی هستند به حساب آمده و اسلام شناسان وظیفه دارند تا با تعریف و تبیین شیوه ی صحیح رسیدن به کمال بشری بر اساس دستورات قرآن و عترت(علیهم السلام)، همواره تفاوت مبنایی و غیر قابل قیاس این دو مسیر را به طالبان حقیقت گوشزد نمایند.
آنان که از بام مخالفت با عرفان سقوط کردند!

فرقه نیوز-بخش انجمن حجتیه-رضا اکبری آهنگر: شکی نیست که معنویت های نوظهور که برپایه ی عوام فریبی مدعیان دروغین بنا شده است، از بزرگترین آفات جوامع بشری که تشنه ی معنویت حقیقی هستند به حساب آمده و اسلام شناسان وظیفه دارند تا با تعریف و تبیین شیوه ی صحیح رسیدن به کمال بشری بر اساس دستورات قرآن و عترت(علیهم السلام)، همواره تفاوت مبنایی و غیر قابل قیاس این دو مسیر را به طالبان حقیقت گوشزد نمایند. امّا در طول تاریخ اسلام به خصوص پس از پنهان شدن خورشید هدایت بشری در پس ابر غیبت کبری، خطر افراط و تفریط در مبارزه با مدعیان دروغین معنویت، همواره رشد و ارتقای معنوی مسلمانان را تهدید می کرده و علیرغم تلاش بی وقفه ی مرزبانان دین، در برخی از زمان ها یا مکان ها، این جوامع اسلامی و به خصوص شیعی بودند که آفت زده ی خروج از اعتدال می شدند. نگرانی از ترویج و ازدیاد عرفانهای کاذب در برخی موارد آنچنان زیاد می شد که گاه حتی با عرفانهای اسلامی نیز معامله ی عرفان کاذب شده و برخی از بزرگان، تفاوت چندانی بین عرفان و تصوّف حس نمی کردند.

 شاید بتوان "مکتب معارفی خراسان" یا همان "مکتب تفکیک" را نمونه ای از این نوع نگاه در دوره ی معاصر دانست.[1] در این نوشتار درصدد تبیین و توضیح کامل تفکّرات پیروان این مکتب نیستیم و فقط به عنوان نمونه ای از مخالفت با عرفان اسلامی مصطلح، آن را بیان می کنیم. هرچند که علمای تفکیکی طبقات مختلفی دارند امّا نظریه ی پایه گذاران این مکتب، اجمالاً این بود که ما باید همه معارف و دانش ها را از قرآن و احادیث بگیریم و اخذ دانش از غیر از مذهب اهل بیت(علیهم السلام)، جایز نیست.

چون فلسفه و عرفان را علومی ساخته ی بشر و خارج از معارف اسلامی می دانستند، با استفاده از آنان مخالف بوده یا حداقل معتقد بودند که فلسفه و عرفان اسلامی نداریم.[2] پایه گذار این مکتب، مرحوم آیت الله میرزا مهدی اصفهانی بود. ایشان که به دلیل این تفکّر نگاه تندی علیه فلاسفه و عرفا داشت، بعضاً پا را از یک اختلاف نظر علمی حوزوی فراتر گذاشته و عبارات تندی نسبت به آنان به کار می برد. این امر در کلمات وی آنچنان آشکار می نماید که به هیچ گونه قابل پنهان سازی نیست. مرحوم میرزا مهدی اصفهانی صریحا حکم به تباین کلی بین اسلام و حکمت نموده است:« فلاسفه اسلام منهدم کننده اسلامند و نه خادم آن.[3] می بینی که همه آنچه که شریعت آورده با همه قواعد فلسفه مناقض است.[4] پس آگاه باش ای خردمند که همه آنچه فلاسفه به آن رفته اند با همه آنچه در شریعت ما آمده مناقض است.»[5]در مواضع دیگر، فلاسفه اسلامی را مشرک، تابع شیطان، برادران یهود، مخاصمه کننده با انبیاء و... می شمرد.[6]

مرحوم آقا سید محمد حسن قاضی آقازاده ارشد عارف ربانی مرحوم آیت‌الله حاج میرزا علی قاضی در مصاحبه‌‌ای می‌‌گوید: «من یک ماه رمضان در مشهد بودم و پای منبر آقای میرزا مهدی اصفهانی حاضر شدم، ایشان سر منبر می‌‌رفت و زیاد هم عصبانی می‌‌شد و به پدرم ناسزا می‌‌گفت. صراحتاً می‌‌گفت: "آن سیدی که در نجف است، ریشش قرمز است و قدش کوتاه است و فلان ... ." بعضی‌‌ها به او گفتند: "پسرش پای منبر شما اینجا نشسته ‌‌است." بعد از آن آمد و از من خیلی عذر خواست و حتی یک روز مرا به منزلش برای افطار دعوت کرد. من منبرهای او را می‌‌نوشتم و وقتی به نجف رفتم آنها را به آقا نشان دادم. پدرم گفت: "‌این‌ها چیست که تو نوشته‌‌ای؟ هرگز آقا میرزا مهدی اصفهانی یک چنین حرف‌‌هایی نمی‌‌زند. مگر دیوانه‌‌ای تو! آنها را دور بینداز!" من هم آنها را دور ریختم. بعد از حدود سی سال که کتاب ابواب الهدی چاپ شد، آن را خواندم دیدم صد رحمت به آنچه در مشهد شنیدم!»[7]

البته هرچند که مرحوم میرزای اصفهانی ظاهراً تا پایان عمر بر عقاید خود نسبت به فلاسفه و عرفا استوار بود، امّا گویا از برخوردهای تند خود نیز پشیمان شده بود. مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت در این باره می فرماید:«ایشان [آقا میرزا مهدی] در اواخر عمر از آنچه در مورد فلسفه و فلاسفه گفته بود برگشته بود این معنی برای من ثابت شده‌ است. آقای خمینی می‌‌فرمود: [آقا میرزا مهدی] می‌‌خواست دست مرا ببوسد. گفتم: برای چه؟ [آقای خمینی] پاسخ داد: نمی‌‌دانم شاید کتاب کشف‌الأسرار را دیده.»[8] امّا با این وجود برخی از شاگردان مرحوم میرزا، این شیوه ی افراطی را در برخورد با فلسفه و عرفان ادامه دادند. سرآمد این شاگردان، مرحوم شیخ محمود ذاکرزاده تولایی معروف به شیخ محمود حلبی بود. وی که بهترین تقریر را بر دروس استاد نگاشت، راه استاد را نیز در اهانت به فلاسفه و عرفا ادامه داد. ایشان در درس خود می گوید: «فلسفه چیز مهمی نیست بلکه اضر مطالب است به حقایق وجدانی.فلسفه دشمن بزرگ معارف الاهی است».[9] وی در جای دیگری فلاسفه را منکر علمی خدای واقعی می داند[10] و نسبت به عرفا گفته است: «خاک بر دهانشان و آتش بر زبانشان! مرحوم میرزا[مهدی اصفهانی] می فرمودند اگر یکنفر به محی الدین [ابن عربی] بگوید ای...[11] ای کثافت! قطعا باید خوشش بیاید چون وصف اکملیت اوست!»[12]

شیخ محمود حلبی، پیرو مکتب تفکیک افراطی بود نه اعتدالی. به این­معنی که با هرگونه مباحث برهانی، فلسفی و عرفانی مخالفت می­کرد و با روش­شناسی معیّنی به کشف معرفت دینی می­پرداخت. لذا دیدگاهی بسیار منفی نسبت به فلاسفه و عرفا داشت و با تندی از آنان یاد می­کرد. علاوه ی بر سخنان مختلفی که از وی در این زمینه موجود است، خاطراتی نیز مؤیّد این مطلب است. مرحوم آقای منتظری در خاطراتش می­گوید:« ­یک­ زمانی در تهران به همراه مرحوم شهید ­مطهری رفته بودیم پای منبر آقای حاج شیخ محمود حلبی. ایشان روی منبر به مرحوم صدرالمتألّهین توهین کرد. پس از منبر، ما با ایشان درگیر شدیم که این چه تعبیرهایی است که می­کنید؟ من یک ­بار خدمت آقای خمینی بودم، به ­مناسبت گفتم: ملاصدرا، ایشان ناراحت شدند که چرا می­گویید ملاصدرا؟ گفتند: آیا شما به آیت­الله آخوند خراسانی(صاحب کفایه) می­گویید ملّا کاظم؟! ما باید اسم بزرگان را با احترام ببریم.»[13]

امّا ماجرا بدین جا ختم نشد. شیخ محمود حلبی که سال ها بعد با هدف مبارزه با بهائیّت انجمن حجتیّه را تأسیس نمود، این طرز تفکّر خویش را به شاگردانش در انجمن نیز منتقل کرد و با توجّه به حیات این تشکیلات تا کنون، این تفکّر و شیوه ی تند نیز همچنان در انجمن حجتیّه وجود داشته و نسل به نسل منتقل می شود. در اینجا به عنوان نمونه به یکی از سخنرانی های آقای سید حسن افتخارزاده از فعّالان انجمن حجتیّه (به خصوص پس از فوت رهبر انجمن)، که درباره ی مولوی گفته است اشاره می کنیم. البته در این نوشتار درصدد اثبات و یا نفی کلام مولوی نیستیم. امّا از این رو به این نمونه پرداختیم که نشان دهیم در مباحث علمی اگر مخالفتی هست، باید نقد منطقی و بدون طعنه و توهین کرد. چرا که به خصوص در چنین موضوعاتی، عرفایی همچون امام راحل(ره) از مولوی با عنوان "عارف رومی" یاد می کنند.

پس باید جانب احتیاط و ادب را رعایت کرد. سید حسن افتخارزاده با اشاره به یکی از اشعار مولوی درباره ی عایشه، می گوید: « حالا اگر شخص عارف مسلکی پیدا شده از عایشه به عنوان گوهر حوّا نام می برد، این یک فاجعه و خیانت بزرگی است که به دیانت راستین و آسمانی اسلام روا داشته می شود. این ها آمدند حدیثی در این رابطه ساختند که این حدیث در قلمرو عرفان به عنوان اصل و مبنای عرفانی تلقّی شده حالا هم که هزار ماشاء الله بساط عرفان گسترده است و در و دیوار و آثار دست اول ما از اشعار عرفانی لبریز، و ادبیات ما ادبیات عرفانی است، و اینها جز دام خطرناکی برای به دام انداختن مسلمانان علاقمند به عرفان و شناخت صحیح اسلامی و محتوای ارزشمند آن نیست و اکثریت عظیمی از مردم ما را که دنبال معنویت هستند همچون اسیران دست و پا بسته ای به دنبال خود می کشد، معنویتی که نامش عرفان است، اما آن عرفانی که اینها برای اشاعه آن عَلَم شنگه راه انداخته اند آیا همان معنویت و عرفان اسلامی است؟!! نمی دانم. ... جوانان عزیز اینها عرفان اسلامی نیست، گول این سخنان را نخورید، بروید درستان را بخوانید، و به مدارج عالیه علمی نایل آئید، آنگاه ازدواج کرده و کار کنید و تولید کنید تا هزاران آدم بینوا در پرتو زحمت شما به نوا برسند خودتان را بیخودی به این حرف های بی مبنا معطّل نکنید.

صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه

بشکست عهد صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود

تا انتخاب کردی از آن این طریق را

گفت آن گلیم خویش برون می کشد ز آب

این سعی می کند که بگیرد غریق را

مدتها است که ما از خانقاه به مدرسه آمده ایم، و حالا می خواهند به نام عرفان اسلامی پایمان را دوباره به خانقاه بکشانند، تا دوباره دانش ها و هنرمان در دست اجانب باشد و باز برای یک سوزن محتاج آمریکا بشویم، نه جوانان عزیز نمی خواهد شما عارف بشوید. شما همان دانشجویان متعلّم علی سبیل النجاة باشید، فیزیک و ریاضیتان را بخوانید ورزش تان را بکنید و کاری هم به این کارها نداشته باشید و لازم نیست شما عرفان التقاطی را که اصل و ریشه آن از نشخوارهای یونان باستان است یاد بگیرید، خدا توی خانقاه نیست، نمازتان را توی مسجد بخوانید، و درستان را بخوانید، تقوا داشته باشید و به خودتان متکی باشید.»[14]  بر اساس این گفتار آقای افتخارزاده، مولوی نه تنها عارف نیست، بلکه خائن، جاعل حدیث، و اشعارش"جز دام خطرناکی برای به دام انداختن مسلمانان علاقمند به عرفان و شناخت صحیح اسلامی و محتوای ارزشمند آن نیست." و عرفانش نیز جز "عرفان التقاطی که اصل و ریشه آن از نشخوارهای یونان باستان است" نمی باشد.

البته نکته ی بسیار مهمّی که نباید از نظر دور بماند، آن است که ذکر این مطالب بدان معنی نیست که هر کسی که با عرفان و فلسفه مخالف بود، عضو و یا مرتبط با انجمن حجتیّه است. چرا که برخی از سران مکتب تفکیک بوده و هستند که نه تنها هرگز عضو انجمن حجتیه نبوده اند، بلکه در مخالفتشان با فلسفه و عرفان، جانب اخلاق و ادب را رعایت نموده و به مخالفت علمی اکتفا کرده اند. از سوی دیگر اختلاف این بزرگان تفکیکی با تفکرات انجمن حجتیّه به خصوص در مباحث سیاسی، کاملا آشکار و مبرهن است. چرا که اگر بخواهیم سه محور اصلی در تفکّرات انجمن حجتیّه ی فعلی را برشمریم، باید بگوییم:1- مخالفت با قیام و تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور 2- مخالفت با وحدت شیعه و سنی 3- مخالفت افراطی با فلسفه و عرفان.

مسلّم مخالفت مرحوم میرزای اصفهانی و شاگردانش همچون شیخ محمود حلبی با فلسفه و عرفان، نه از روی عناد شخصی، بلکه به سبب نگرانی از ایجاد عرفان های کاذب و مشرب های متناقض با شریعت بوده است. امّا عدم آشنایی کامل آنان با مباحث فلسفی و عرفانی چنین مخالفتی را به بار آورده که عدم رعایت اخلاق نقد نیز، آن را پررنگ تر کرده است. و البته ایجاد فضای ذهنی مسموم نسبت به فلاسفه و عرفا در بسیاری از افراد، حاصل این طریق است.

     تقوای همراه با علم جایگاهی ویژه در تشخیص حق از باطل داشته و دارد و همواره ما را به در پیش گرفتن طریق عدالت و انصاف رهنمون می کند. حضرت امام خمینی(ره) یکی از مصادیق بارز حاصل جمع تقوا و علم بود. ایشان که خود عارف و فیلسوفی کم نظیر در تاریخ معاصر ما به حساب می آید، با پرهیز از افراط و تفریط به موضوع معنویت و عرفان می پردازد. از سویی عرفان منهای فقاهت و توجّه به شریعت را مذموم دانسته و می فرماید:« بسيارى از زمانها بر ما گذشت كه يك طايفه‏اى فيلسوف و همان- عرض مى‏كنم كه- عارف و صوفى و متكلم و امثال ذلك كه دنبال همان جهات معنوى بودند، اينها گرفتند آن معنويات را، هر كسى به اندازه ادراك خودش، و تخطئه كردند

قشريون [را]. تمام ما عداى خودشان را قشرى حساب كردند و تخطئه كردند بلكه وقتى دنبال تفسير قرآن رفتند ملاحظه مى‏كنيم كه، تمام آيات را، اكثر آيات را برگرداندند به آن جهات عرفانى و جهات فلسفى و جهات معنوى، و بكلى غفلت كردند از حيات دنياوى و جهاتى كه در اينجا به آن احتياج هست و تربيتهايى كه در اينجا بايد بشود؛ از اين غفلت كردند. به حَسَب اختلاف مشربشان رفتند دنبال همان معانى بالاتر از ادراكِ- مثلًا- عامه مردم. و علاوه بر اينكه آن معانى را- مثلًا- تحصيل كردند، ما عداى خودشان را تخطئه كردند.»[15] و در آخرین ماههای حیات پربرکت خویش تأکید می نمایند که :« اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم.»[16] امّا از دیگر سو نیز فقه منهای عرفان را نفی کرده و با مخالفان فلسفه و عرفان به مخالفت برخاسته، می نویسد:« و در همين اوان و همان عصر، يك دسته ديگرى كه اشتغال داشتند به امور فقهى و به امور تعبدى، اينها هم تخطئه كردند آنها را: يا حكم الحاد كردند، يا حكم تكفير كردند، يا هر چه كردند، آنها را تخطئه كردند. و اين هر دواش خلاف واقع بوده. اينها محصور كردند اسلام را به احكام فرعيه؛ و آنها هم محصور كرده بودند اسلام را به احكام معنويه، به امور معنويه و به ما فوق الطبيعه. آنها- به خيال خودشان- ما فوق الطبيعه همه جهات هست؛ اينها هم- به خيال خودشان- احكام طبيعت و فقه اسلامى و اينهاست و ديگران همه‏اش بى‏جهت است.»[17] و در همان پیام مهم آخرین ماههای حیات پربرکت خویش، با طلاب و روحانیون اینگونه درد دل می کند:« ياد گرفتن زبان خارجى، كفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرك بشمار مى‏رفت. در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از كوزه‏اى آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه مى‏گفتم. ترديدى ندارم اگر همين روند ادامه مى‏يافت، وضع روحانيت و حوزه‏ها، وضع كليساهاى قرون وسطى مى‏شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعى حوزه‏ها را حفظ نمود.»[18]

 

رضا اکبری آهنگر

 


1. البته ذکر این نکته لازم است که در میان معتقدین به این مکتب نیز، تفاوتهایی وجود دارد تا آنجا که حتی برخی این دو نام را دو مکتب متفاوت از هم می دانند.

2. جهت آشنایی با این نظریه به عنوان نمونه بنگرید به کتاب مکتب تفکیک، محمدرضا حکیمی، انتشارات دلیل ما. برای آگاهی از نقد این نظریه به عنوان نمونه رجوع شود به کتاب آئین و اندیشه (بررسی مبانی و دیدگاههای مکتب تفکیک)، سید محمد موسوی، انتشارات حکمت.

3.«فلاسفة الاسلام هادمون للاسلام و لیسوا بخادمین له» تقریرات درس میرزای اصفهانی به قلم شیخ محمود حلبی ص 25، نسخه خطی در کتابخانه آستان قدس.

4.« لتری مناقضة کل ما جاء به الشریعه مع جمیع قواعد الفلسفه». همان 178

5.« فتبصر ایها البیب مناقضة جمیع ما ذهبوا الیه مع جمیع ما ورد فی شریعتنا». همان 180

6.تمامی این موارد در فصول مختلف کتاب آئین و اندیشه (بررسی مبانی و دیدگاههای مکتب تفکیک)، سید محمد موسوی، انتشارات حکمت ذکر شده است.

7.کیهان فرهنگی، آذر 1382، شماره 206، ص 11، یادنامه عارف کبیر سید علی قاضی

8.زمزم عرفان، محمدی ری شهری، ص 134

9.دروس معارف الهیه، درس 8

10.همان درس 39

11.در اینجا نام نجاساتی ذکر شده که در شأن مسند درس معارف و منبر وعظ نیست.

12.همان درس 47

13.خاطرات منتظری و نقد آن، اسدالله بادامچیان، انتشارات اندیشه ناب، چاپ اول 1385، ص 213

14.بوستان ولایت، انتشارات علامه، چاپ اول 1380، جلد سوم، ص36

15.صحيفه امام، ج‏3، ص221

16.همان، ج‏21، ص289

17.همان، ج‏3، ص221

18.همان، ج‏21، ص279

 

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نظر کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
جواد
Iran, Islamic Republic of
16:40 - 1392/11/23
2
2
یکی از دوستان من جزو همین فرقه بود اوایل که باهش صحبت میکردم میگفت هرکسی که برای امام زمان کار کنه در مسیر حقه
منم یادم اومد از طلحه و زبیر که سالها مجاهد در رکاب پیامبر داشتند و در آخر کارشان به کجا رسید
رضا از مشهد
Iran, Islamic Republic of
13:57 - 1392/11/24
1
1
متاسفانه برخی از اینها چنان در جهل فرورفته اند که من سراغ دارم از خانه که بیرون می آید در را به روی زنش قفل می کند و..!!! هرچه هم به او بگویید مومن این کار تو گمان بد به مومن بردن است و حرام است و با حرام نمی توانی به امام علیه السلام نزدیک بشوی. ولی کو گوش شنوا...
نام:
ایمیل:
* نظر: