کد خبر: ۱۴۸۲۷
تاریخ انتشار: 18 آذر - 1395 11:48
مالک محمد حسن از کانادا:
من شروع به مطالعه درمورد اسلام کردم، اما منابع کمی برای من که نابینا بودم وجود داشت. کتاب های بریل و یا نوار خیلی کم و تنوع پایینی داشت و درحد اطلاعات عمومی بود.

به گزارش فرقه نیوز؛ در ابتدا دوست دارم متذکر این نکته بشوم که دلیل اصلی من برای تعریف کردن این داستان فقط کسب رضای پروردگار است نه برای کسب شهرت و ستایش مردم، که تمام ستایش ها از آن خداوند عالمیان مهربان ترین مهربانان و مالک روز جزاست. می گویند مسافت های بسیار طولانی هم با قدم های کوچک طی می شود و این داستان قدم اول سفر من بود.
من مالک محمد حسن هستم که اخیرا به دین اسلام مشرف شده ام. اولین برخورد من با اسلام در دوران دبیرستان و با خواندن کتاب (ریشه ها) اثر الکس هالی بود. در آن کتاب چیزهای کمی پیرامون اراده قوی مسلمانان آموختم. همچنین با الله هم آشنا شدم. نامی که در دنیای حقیقی هیچگاه به گوشم نخوره بود و به همین دلیل خیلی کنجکاو شده بودم. سپس کتابی راجع به سازمان ملت اسلام (the nation of islam) و شخص مالکوم ایکس مطالعه کردم و مجذوب شخصیت ایشان شدم که خود را وقف پروردگار کرده بود.
این مطالعات مرا وا داشتند تا برای اولین بار به خدایی فکر کنم که هیچ محدودیت جسمانی ندارد. من شروع به مطالعه درمورد اسلام کردم، اما منابع کمی برای من که نابینا بودم وجود داشت. کتاب های بریل و یا نوار خیلی کم و تنوع پایینی داشت و درحد اطلاعات عمومی بود. همچنین منابع مورد دسترس من توسط مسلمانان تهیه نشده بود و مانند بیشتر آثار ادبی مسیحیان و غیر مسلمان آن دوره، در آنها تصویر درستی از اسلام ارایه نمی شد. متاسفانه در آن زمان نمی دانستم مسلمانانی در هالیفکس زندگی می کنند و آنها را نمی شناختم و تا زمان تشرف هم با هیچ کدام از مرکز اسلامی آشنا نشدم.
یکسال بعد از اتمام دبیرستان تماسی از کمپ مشهوری برای نابینایان و کم بینایان دریافت کردم و دعوت به کار شدم که من هم موافقت کردم. به تورتنو مسافرت کردم و آن سفر، آخرین سفرم به عنوان یک غیر مسلمان بود. من روز یکشنبه به تورنتو رسیدم و خداوند با قدرت الهی خودش شخصی را برای هدایت من به دین زیبای اسلام فرستاد.

PowerPoint Presentation
بعد از ملاقات با او، من از او درمورد ریشه اسمش سوال کردم و او گفت عربی است و من پرسیدم آیا او یک مسلمان است و با جواب مثبت او مواجه شدم. من به سرعت تمام معلوماتم پیرامون اسلام را برای او بیان کردم و از او خواستم برایم از اسلام بگوید و سوالاتم را از او می پرسیدم.
ما سه چهار روزی با یکدیگر صحبت کردیم و من دیگر یک مسلمان شده بودم و زندگی من به کلی تغییر کرد. طرز نگاهم عوض شده بود و احساس می کردم که به یک خانواده تعلق دارم. تمام مردان و زنان مسلمان، برادر و خواهر هستند و من به تمام یک میلیارد و دویست میلیون برادر و خواهرم افتخار می کنم. درنهایت توانستم احساس پرستش و خضوع در برابر پروردگار را درک کنم.
در آخر سخنی هم با غیرمسلمانانی که این متن را می خوانند دارم. یاد گرفتن چیز خوبی است اما شما نمی دانید چه وقت امتحان می شوید و اگر موقع امتحان نهایی سرکلاس حضور نداشته باشید دیگر میزان معلومات شما اهمیتی ندارد و هیچ نمره ای کسب نخواهید کرد. پس اگر می خواهید نمره بگیرید باید در کلاس ها ثبت نام کنید. به عبارت دیگر شهادتین را بگویید و اجازه دهید خدا تمام چیزهایی را که نیاز دارید به شما بیاموزد. به من اطمینان کنید و بدانید پاداش با ارزشی در انتظارتان است.
اگر چیزخوبی دراین داستان بود همه از سوی پروردگار است و من تنها مالک کاستی ها هستم.

حدیثی که روی من تاثیر زیادی داشت:” خدا را چنان عبادت کن که گویی او را می بینی، پس اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند.”

منبع: رهیافته

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار