کد خبر: ۵۳۵۹
تاریخ انتشار: 26 دی - 1394 13:21
حجت الاسلام مهدی سالاری:
کریشنا مورتی

فرقه نیوز-بخش عرفان های نوظهور، خداوند در قرآن کریم خداجویی را امری فطری معرفی می کند و می فرماید:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (روم/30) پس روى خود به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خدا است فطرتى كه خدا بشر را بر آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگونگى نيست، اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نمی دانند.

خداجویی براساس فطرت یکی از مطالبات انسان در طول تاریخ زندگی بر روی کره زمین بوده است و در هر عصر و زمانی رنگ و بوی خاص خود را داشته است و هیچ گاه انسان دست از خداطلبی بر نداشته است، روزی بشر بر اساس باوری غلط خدا را در قدرت های طبیعت جستجو می کرد و روزی او را بر فراز کوه ها و بر پشت ابرها می نشاند و عبادتش می کرد. خدا را گاهی در پستو پنهان می کرد و گاهی همراه خود بر گردن آویزان داشت، اگرچه چنین باورهایی غلط بود، اما همیشه بود. خداوند هیچ وقت فراموش نشد.

با این وجود عرفان های نوظهور همواره تلاش می کنند خدا را از زندگی مخاطبان خود جدا کرده و آنها را از خدا دور کنند.

ادیان هندی بخصوص بودا، به خدا اعتقاد ندارند، از این رو کریشنامورتی که اندیشه های او کاملا برگرفته از افکار بودیسم است در آثار خود از این موضوع غافل نشده و انکار خدا و به سخره گرفتن اعتقاد به او را سرلوحه خود قرار داده است.

او فطری بودن خدا جویی را نفی کرده و معتقد است:

«شما قادر به آفرينش يك ميهمان ناشناخته نيستيد. تنها آن كس را كه مي شناسيد مي توانيد دعوت كنيد. شما ناشناخته را نمي شناسيد. حال اين ناشناخته ممكن است خدا، حقيقت يا هر چيز ديگري باشد. بايد به اين تعصب كه همه ما از درون خواهان ناشناخته هستيم، پايان داد. چنين چيزي كه فكر كنيم همه ما خداجو هستيم، خيال باطل است.»[1]

کریشنامورتی کسانی را که به خدا اعتقاد دارند و معتقدند که خداوند ناظر اعمال آنها است را مسخره کرده این نوع نگرش را اندیشه ای کودکانه قلمداد می کند.  

«شما دوست داريد اعتقاد به خدايي داشته باشيد كه با دقت تمام مواظب امور جزيي و بي ارزش شما باشد؛ به شما بگويد چه كسي را ببينيد، چه كاري انجام بدهيد و چگونه آن را انجام بدهيد. اين انديشه اي است كودكانه و نابالغ. شما خيال مي كنيد كه پدر بزرگ (خداوند)، مراقب تك تك ماست. اين صرفاً تجلي علاقه مندي شخصي خود شما است؛ بي شك صحيح نيست. حقيقت بايد چيزي كاملاً متفاوت با اين باشد.»[2]

در اعتقاد کریشنامورتی خداوند هیجانی بیش نیست، هرگاه از خداوند سخن به میان می آید انسان به وجد آمده و قلبش به تبش می افتد و خیلی زود این هیجان و تپش پایان یافته فروکش می کند و باز انسان به جستجوی هیجان مجدد است.

«ذهن من آلت دست هيجان است. وقتي از يك هيجان خسته مي شود، به جست و جوي هيجان ديگري مي روم كه ممكن است همان چيزي باشد كه من نامش را اثبات وجود خدا مي گذارم؛ اما باز هم هيجاني بيش نيست. بنابراين، ذهن من وسيله مكانيكي هيجان و خاطره است و مركزي است مرده كه من فكر و عمل ام را از آن مي گيرم. چيزهايي كه به دنبال شان مي روم، تجليات ذهن و در قالب نمادهايي هستند كه ذهن هيجاناتش را از آن ها كسب مي كند. واژه هاي «پروردگار»، «عشق»، «كمونيسم»، «دموكراسي» و «ناسيوناليسم»، همه نمادهايي هستند كه به ذهن هيجاناتي مي بخشند و از اين رو ذهن دست از دامن آن ها رها نمي كند.»[3]

یافتن خدا در اعتقاد کریشنامورتی فرار از زندگی است. او معتقد است کسانی که نمی توانند زندگی کنند برای فرار از آن به خدا پناه می برند و به بهانه یافتن او خوشحالی خود را از دست می دهند.

«وقتي مي گوييد هدف زندگي خوشحال بودن و يافتن خداست، به طور حتم اين ميل يافتن پروردگار نوعي فرار از زندگي است و خداي شما صرفاً چيزي است ناشناخته شده. راه تان را به سوي يك شيئي كه براي تان شناخته شده است، در پيش مي گيريد. اگر براي رسيدن به آن چه نامش را خدا مي گذاريد، پلكاني بسازيد، شكي نيست كه چنين چيزي خدا نيست.»[4]

کریشنامورتی معتقد است انسان هیچ گاه نمی تواند عاشق خدا شود و جمله «من عاشق خدا هستم» کاملا بی معنی است. ستایش خدا برای عاشق شدن در واقع خودپرستی به شمار می رود.

«اجازه دهید صادقانه اقرار کنیم که جمله «من عاشق خدا هستم» کاملا بی معنی است. هنگامی که شما خدا را مورد ستایش قرار می دهید، در حقیقت خود را می ستائید و می پرستید و این عشق نیست.»[5]

 

این که نمی توان عاشق خدا شد، اعتقادی پوچ و تصوری غلط است. زیرا نه تنها می توان عاشق خدا شد بلکه تنها کسی که می توان عاشقش شد خداست. خداوند در این باره در قرآن کریم می فرمایند:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ(بقره/165)

و برخى از مردم به جاى خدا معبودهايى انتخاب می كنند كه آنها را آن گونه كه سزاوار است خدا را دوست داشت، دوست مى‏دارند ولى آنان كه ايمان آورده ‏اند، محبت و عشقشان به خدا بيشتر و قویتر است.

کریشنامورتی پا را فراتر نهاده معتقد است، باور به خدا ابداع اندیشه و پنداری بیش نیست و زاییده ذهن انسان است.

«شما شاید دلبسته آرمان و باوری به خدا باشید در حالیکه آن باور صرفاً فرافکن و ابداع اندیشه است؛ اما این آرمان هرچند هم که پنداری باشد، شما دلبسته آن هستید.»[6]

«باور شما به خدا، پناهگاه غایی شما است. ببینید فکر با شما چه کرده است! تصویر و تصوری ذهنی زا خدا خلق کرده است؛ و شما آن تصویر را می پرستید. این یعنی خودپرستی. سپس شروع می کنید به پرسش هایی از این قبیل که: کی زمین را خلق کرد، کی آسمان ها را خلق کرد؛ کی جهان را آفرید.»[7]

پی نوشت:

[1] . اولین وآخرین رهایی ص316

[2] . اولین وآخرین رهایی ص73

[3] . همان ص123

[4] . همان ص350

[5] . رهائی ازدانستگی ص138

[6] . تاروپود اندیشه ص119

[7] . شعله حضور و مدیتیشن ص69

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
نام:
ایمیل:
* نظر: